شعر - روانشناسی آوا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بنده آجل و پایان آن را مى‏دید ، با آرزو و فریبندگیش دشمنى مى‏ورزید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
طبس مسینا ، سیل ، مقالات کامپیوتری ، ویندوز ، قیصر امین پور ، عشق ، عکس ، فوتسال ، فرش ، مادرزن ، شعر ، شهادت ، بیرجند ، آرمیون ، ترجمه ، ترجمه انگلیسی ، ترجمه فارسی ، تغذیه ، تلاشگران ، چشم ، چله ، حاج علی جان ، حاملگی ، حجاج ، خانوار ، خداوند ، خط ، خوسف ، داماد ، داور ، دختر ، درمان علایم ، درمیان ، دستگاه قضایی ، دکتر شریعتی ، دلتنگی ، دیر شکوفایی زبان ، ذهن ، رشد ، رمضان ، روانگردان ، ریه ، زارع ، زخم زبان ، زعفران ، زمستان ، سالن ورزشی وحدت طبس مسینا ، سرطان ، سرطان بینی ، سن ازدواج ، سنتوری ، سولفور ، سیر ، سیگار ، آسیاب جان محمد ، آل عمران ، آلعمران ، آمار ، آنفولانزای پرندگان ، آیدی ، اختلال یادگیری ، اختلالات زبانی ، ازدواج ، ازدواج هوشیارانه ، اس ام اس ، اس ام اس با ترجمه ، استقلال ، اسکرین سیور ، اسلام ، اصغری ، اطلاع رسانی ، انتخابات ریاست جمهوری ، اوتیسم ، ایرانیان باستان ، باران ، باطری ، بهار ، بیجار ، بیش فعالی ، بیماری ، پارکینسون ، پدر ، پرستش ، پسر ، پویا ، پیتزا ، پیتزاء سبزیجات ، پیتزای سبزی ، پیروزی ، تاریحچه فرش ایران ، تالاسمی ، تخریب ، شهر طبس مسینا ، طاووس ، طبیعت ، عارفانه ، عزت ، عشایر ، مجلس ، فرماندار ، قالیچه ، قرآن کریم ، قضاوت ، قلب ، عناب ، عید قربان ، فارسی کردن اعداد در ورد ، فاطمه نظری ، فجر ، عشقی نژاد ، عصب شناختی ، 13 آبان ، Truth حقیقت Trust اعتماد Trash آشغال Thrush برفک دهان ، آبی آرام ، کارت گرافیک ، کامژیوتر ، کردستان ، کشیدن حروف ، کلیه ، کوچ ، کوچه های خراسان ، کودکان عقب مانده ذهنی ، گاز ، گزیک ، گفتگو با خدا ، گل کلم ، گلبولهای قرمز ، گلدون ، گلو ، گیاه ، لب تاب ، لوزالمعده ، یلدا ، یونانی ، مقدسات ، مهارتهای ادراکی در کودکان ، موسیقی درمانی ، میخ ، میرمحرابی ، ناحیه حرکتی تکلم : یا برکا ، نارساخوانی ، نقاشی ، نوروپسیکولوژی ، نوروز ، هفته های اول بارداری ، هنر درمانی ، وحدت ، وحید شمسایی ، وقت زیارت ، ویتامینها ، ویرانی ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :159
کل بازدید :712773
تعداد کل یاداشته ها : 1346
103/2/18
1:19 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
سلمان هدایت[300]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

فرقی نمی کند

گودال آب کوچکی باشی

یا

دریای بیکران

زلال که باشی

آسمان در توست

 


  
  

از بچه گی یادمه موقعه هایی که دسته میومد تو خیابونا میرفتم دنبال بابام راه میوفتادم و میرفتم تو صف زنجیر زن ها تا منم با زنجیر زدنم به امام حسین بگم دوست دارم...همیشه توی اینکه زنجیرم بزرگ باشه گریه میکردم تا بهم یک زنجیر بزرگ بدن بهم...هیچ وقت یادم نمیره سر اینکه تو هیئت من چایی رو ببرم 1 ساعت قبل اونجا می رفتم تا بگم من می خوام امشب نوکری کنم...بچه که بودم توو دسته مسجد نزدیک خونمون همیشه از این گهواره ها میبردن...یادمه با چادر سیاهم که همش کشیده میشد روی زمین هر چور بود گهواره رو نگه می داشتم...همه اینکارو رو عشق آقامون میکردم...کاش میشد بازم بتونم گهواره نگه دارم یا برم تو صف زنجیر زنها و زنجیر رو محکم بزنم روشونه هام..شونه هایی که حالا بزرگ شدن و با هر ضربه...آخ خدا...تمام سال رو به عشق این چند روز زنده ام...به خدا اگه محرم نبود منم نبودم...این محرمه و ایام فاطمیه است که منو نگه داشته...تمام سال بغضم رو جمع میکنم برای روزی که زاربزنم ...لعنت بفرستم برای کسی که آقامونو...از محرم هر سال تا محرم سال بعد زیارت عاشورا میخونم تا بگم آقا جون نوکرتم...ولی من هیچ کاری برای امام حسینم نکردم...کاش میتونستم انقدر نوکریتونو بکنم تا یک نیم نگاهیهم به من کنین...7روز مانده تا محرم...از همتون التماس دعا دارم...واقعا محتاج دعاتونم...تو روضه امام حسین اگه از گوشه چشمتون قطره ایاشک ریخت اون موقع یادی از ما کنین...ایشاالله... امام حسین حاجت همتون رو بده...خدایا به خاطر عشقشون به امام حسین جاجت های همشون رو بده...تمامه لحظه لحظه هارو میشمورم تا که یک روزی سر رو ضریحت بذارم.*یاعلی*


  
  

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود
.
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ

وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم

مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه
.
دوستش داشتم
.
لباش همیشه سرخ بود
.ادامه مطلب...راباهم میخوانیم!

  
  
هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی به حباب فکر کن.

اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی.

گوش کردن را یاد بگیر، فرصتها گاه با صدای آهسته در میزند.

هیچ انسانی دشمن دیگری نیست بلکه معلم اوست.

از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش.

شمارش دانه هایی که در مغز سیب وجود دارد کاری ساده است اما چه کسی میتواند بگوید که چند سیب از یک دانه به عمل میآید؟

  
  
هر وقت احساس کردی در اوج قدرتی به حباب فکر کن.

اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی.

گوش کردن را یاد بگیر، فرصتها گاه با صدای آهسته در میزند.

هیچ انسانی دشمن دیگری نیست بلکه معلم اوست.

از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش.

شمارش دانه هایی که در مغز سیب وجود دارد کاری ساده است اما چه کسی میتواند بگوید که چند سیب از یک دانه به عمل میآید؟

  
  

روزی که خداوند انسان  را خلق می کرد ملائکه نظاره می کردند  و در پی  تفاوت ها

بودند. کسی پرسید:

خداوندا : این گلوله آتشین چیست که در سینه اش مدام می تپد.

فرمود:  دل است .

گفتند : به چه کار آید؟

فرمود: بر آن که لحظه ای بلرزد و عاشق شود.

یکی از ملائکه گفت: انسان که عاشق می شود چه کند؟

گفت: انسان همیشه عجول است و بی هیچ صبرو بردباری بیان می کند.

گفت: خدایا آیا وسیله ای برای ابراز عشق  در وجودش نهاده ای؟

خداوند لحظه ای درنگ کرد...

سپس فرمود: عشق را به هرکدام از اعضا که توانایی تحمل آن را داشته باشد

می سپارم...

 عشق را بر دست ها نهاد، اما لرزیدند....

به پاها سپرد....اما نپذیرفتند...

به زبان گفت تو عشق را بیان کن... بی شک تو می توانی....!

 اما زبان قاصر بود از بیان عشق و چندین روز به لکنت افتاد...

گفت بار خدایا تو تنها به من  آموخته ای  کارهای کوچک را بیان کنم....

 بیان عشق را به من نیاموخته ای، گمان کنم چشمها بتوانند....

چرا که پاکند و ساده ...

و خداوند تصمیم گرفت عشق را به چشم ها بسپارد .... سپس خطاب به

فرشتگان فرمود...

به چشم های انسان بیانی عطا می کنم که ناخواسته فریاد بزند دوستت دارم

و چقدر چشمان ما توانا هستند در بیان این جمله و چه کودکانه همه چیز را

می گویند....

برای دوست داشتن کسی لازم نیست به زبان بیاوری  که او را دوست داری

لازم نیست بگویی که برایش می میری و یا فریاد بر آوری که بی او نمی توانی ..

گاهی یک نگاه کافیست تا او بداند به اندازه ذره ای برایش مهم هستی

به اندازه ذره ای دلواپس او هستی...

و از دوریش تنها به اندازه لحظه ای دلتنگ می شوی...

یک نگاه کافیست تا او حس کند غروب ها که دلتنگ می شوی از میان صد ها

قطره اشکت تنها آخرین قطره را برای دوری او گریسته ای...

تنها یک نگاه...!!

آه

آه ای غریبه.... من تنها محتاج یک نیم نگاه تو ام ....


  
  

تجربه آموزشی :


مردی مقابل گل فروشی ایستاده و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .
وقتی از گل فروشی خارج شد ، دختری را دید که در کنار گلفروشی نشسته بود و گریه می کرد . مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟
دختر در حالی که گریه می کرد ، گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی پولم کم است

ادامه مطلب...

  
  

یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت
سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو
مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه… جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو
برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!… من می خوام
که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی
از دنیا نداشته باشم»… پوووف! منشی ناپدید میشه…

ادامه مطلب...

  
  

 

بادام 

واقعا زیباست؟
این ساخت کدام مهندس است؟
کدام طراح، چنین زیبا طرح انداخته؟
با همین یک دانه بادام هم می توان به عرش رسید.


87/10/23::: 11:3 ع
نظر()
  
  

خانه یار

گفت: رفتیم مکّه، خونه ی خدا.
گفتم: دیدار یار قبول!
گفت: جو گرفتمون روی دیوار خونه ش نوشتیم:«آمدیم، نبودید.»
گفتم: پس معلومه روی دیوار رو نخوندین و اون رو نوشتین.
گفت: مگه چی نوشته بود؟
گفتم: « من هستم، شما هنوز نیامده اید!»


  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >