نقش نیایش در درمان
از قدیم الایام درکنار طب رایج دنیا علوم دیگری هم به رشد وتکامل خود ادامه داده اند که در چند دهه اخیر بیشتر به آنها توجه شده است. علم پزشکی در دهه های اخیر به حدی بر روی روشهای درمان فیزیکی متمرکز شده که گاهی به نظر می رسد که جنبه های روانی و غیر فیزیکی انسان بیمار به فراموشی سپرده می شوند . ناتوانی دانش آکادمیک پزشکی در بسیاری از جنبه ها باعث شده است که توجه به این گونه علوم رونق بیشتری پیداکند.
در روزگارگذشته نقش دوگانه روحانی وپزشک را یک نفر به نام « کاهن » ، « مرد مقدس » ویا « طبیب قبیله » و... انجام می شده است، اما باگذشت زمان جدا شدن پزشکی ومذهب در واقع تخصصی شدن هرکدام ازاین مقولات، به هنگام درمان جسم، پزشکان ازبعدمعنوی بشرتقریباً غافل شدند.اقدامات صحیح بهداشتی ازوجودانسان ریشه می گیرد.وجودی که فردراازنظر جسمی، روحی ومعنوی کامل می داند. لذابرای اعمال اقدام بهداشتی صحیح باید به جنبه روحی ودرمان روح فردهم توجه بسیارداشت.
دراین فرصت قصد داریم به روشهای موازی با درمانهای معمول پزشکی درمواجهه با یکی ازبزرگترین تنشهای انسان یعنی بیماری خصوصاً بیماریهای صعب العلاج اشاره کنیم. ازجمله روشهایی که می تواندبه موازات درمانهای پزشکی معمول اثربخشی فراوان داشته باشد نیایش درمانی است که به معنای تقویت بعد روحی ومعنوی بشربه منظور دستیابی به مراتب بالاترمعنوی، روحانی وکسب عزت نفس وهدفدارشدن فعالیتهای وی است.
کسانى که خطى نامرتب دارند
احتمالاً در زندگى بسیار فعال هستندو به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند ثابت و بى تحرک بمانند و برخى از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست. به همین دلیل گاهى اوقات براى دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینى هستند. آزادى شخصیتى براى آن ها خیلى مهم است و اهمیت زیادى به استقلال خود مى دهند و ممکن است گاهى خیلى احساساتى رفتار کنند
کسانى دست خط مرتب و خوانایى داشته باشند
مى توان این طور برداشت کرد که آن ها خودشان را بسیار کنترل مى کنند و دوست ندارند به راحتى شخصیت خود را لو بدهند. حتى گاهى اوقات برایشان مشکل است که احساساتشان را بروز دهند و آن را سرکوب مى کنند.
کسى که خیلى پررنگ مى نویسد و قلم را زیاد فشار مى دهد
احتمالاً علاقه زیادى به مخالفت کردن با دیگران دارد؛ چرا که احساس قدرت واعتماد به نفس زیادى مى کند و دوست دارد روى دیگران اعمال نفوذ کند و به همین خاطر شخصیت افراد را درست درک نمى کند.
کسانى که خیلى کمرنگ مى نویسند
احتمال این که فردى حساس و دلسوز باشند بسیار زیاداست و موقعیت دیگران را حتى بیشتر از خودشان درک مى کنند و این امکان نیز وجود دارد که قادر به اثبات حرف خودشان نباشند و خیلى راحت ضربه مى خورند و وقتى دیگران از آن ها انتقاد مى کنند خیلى سریع از موضع خودشان عقب نشینى مى کنند.
کسانی که خیلى کند و آهسته مى نویسند
به سرعت قادر به نشان دادن عکس العمل نیست؛ این افراد احتمالاً به زمان بیشترى براى ابراز عقیده خود نیاز دارند. افرادى که آهسته مى نویسند از نظر خلق و خو اغلب اشخاصى ملاحظه کار و محتاط هستند و در نتیجه به زمان بیشترى براى فکر کردن و فهمیدن نیاز دارند و در ابراز احساساتشان هم کند هستند و اغلب دوست دارند هیچ تصمیمى نگیرند تا این که یک تصمیم غلط بگیرند.
کسانی که دست خط تند و شتابزده اى دارند
احتمالاً افرادى کم حوصله هستند و از اتلاف وقت خسته مى شوند و از نظر خلق و خو بسیار لحظه اى هستند. سریع درک مى کنند و در نشان دادن رفتار و احساساتشان چندان پایدار نیستند و اغلب به دلیل شتابزدگى در تصمیم گیرى دچار لغزش و خطا شده و از این که در آرامش به حرف هاى دوستانشان گوش کنند خسته مى شوند.
کسانی که دست خط ساده اى دارند و خیلى ابتدایى مى نویسند
در روابط با دیگران ترجیحاً واقع گرا و با تدبیر هستید و نمى توانید قبول کنید که گاهى باید با دیگران کنار بیایید و به آن ها توجه کنید و همچنین اطرافیان به ندرت از آن چه درون شما مى گذرد آگاهى پیدا مى کنند.
کسانی که دست خطى زیبا و پررنگ و لعابى دارند
این امکان وجود دارد که گاهى به شدت رسمى برخورد کرده و خیلى مفصل و با علاقه درباره مسایل دلخواهتان حرف بزنند و این احتمال نیز وجود دارد که درخواسته ها و تمایلاتتان پرتوقع و رویایى باشند.
اگر شما خود را داراى دست خط ریزى مى بینید و بسیار کوچک مى نویسید
احتمالاً شما توانایى هاى خود را دست کم مى گیرید و خودتان را از آن چه واقعاً هستید کمتر ارزیابى مى کنید و ممکن است گاهى تنگ نظر و خرده گیر باشید.
اما اگر درشت مى نویسید
این احتمال وجود دارد که خودتان را زیادى بزرگ و مهم جلوه داده و گاهى بسیار با اعتماد به نفس و از موضع قدرت رفتار مى کنید.
اگر کسى دست خط شکسته اى دارد و حروف را زوایه دار و شکسته مى نویسد
فردى بسیار با اراده مى باشد و در کارهایش حد وسط را قبول ندارد و به همین علت اهل سازش و مصالحه نیست و اغلب به همین خاطر که وسط را دوست ندارد از دیگران خسته مى شود و تصمیمى نمى گیرد چون دوست ندارد راه اشتباه را انتخاب کند.
اگر فردى دست خط ملایم و کشیده اى دارد
آدمى چند بعدى است و مى تواند مشکلاتش را از زوایاى مختلف بررسى و درک کند. برایش تنوع مهم است و گاهى احساس مى کند استعدادهاى زیادى دارد و نمى تواند هیچ کدامشان را به درستى شکوفا کند. ممکن است فردى زود رنج باشد و به ندرت علیه برداشت ها و انتقادات دیگران از خود دفاع کند.
اگر کلمات را در هم و فشرده مى نویسید
احتمالاً شما فرد راحتى نیستید و در جمع خودتان را کنارى مى کشید و مى خواهید کنترل خود را از دست ندهید. از برقرارى رابطه با دیگران خوشتان نمى آید و گاهى دوست ندارید خود را فردى خوش فکر نشان بدهید. اغلب بعد از دیگران ابراز عقیده مى کنید و عقیده خود را مى گویید واین به این علت است که قدرى محتاط هستید.
کسى که کلمات را با فاصله و باز باز مى نویسد
خیلى راحت با دیگران رابطه برقرار کرده و خیلى ساده و بى تکلف و مستقیماً به دیگران نزدیک مى شود. گاهى به راحتى از کوره درمى رود و با این کار ممکن است به حریم شخصى دیگران تجاوز کند و این به این علت است که او ارزشى به خوددارى کردن و کنترل خود نمى دهد، اما انسانى کوشا و باطراوت است که سریع تصمیم گرفته و با کارهاى خود به دیگران خدمت مى کند .
نگاهی به نیازهای آموزشی- پرورشی کودکان معلول
بی شک زمانی که «آن سولیوان» اولین آموزش ها را بر دستان کوچک «هلن کلر» حک کرد و با زبان دست ها با هلن کوچک سخن گفت، باور داشت که «هلن» زمانی نه چندان دور نام هر شیئی را، هرچند نامفهوم، بر زبان جاری خواهد کرد و یا زمانی که «جبار باغچه بان» ، کودکان کر و لال را در کنف حمایت خویش قرار داد، می دانست که هر کودک معلول نیز مانند دیگر کودکان، حقی برای آموختن و استعدادی به قدر خویشتن دارد...
و «لوییس بریل» باور داشت که تاول های کاغذ خواهند توانست دنیای تاریک و پر التهاب کودکان نابینا را روشنی بخشد.آن چه در پی می خوانید؛ نگاهی است بر نیازهای آموزشی- پرورشی کودکان معلول در سه بخش:
الف: نیازهای ویژه آموزشی کودکان معلول، ب: گام به گام با کودک معلول ،ج: نیازهای والدین.
الف: نیازهای ویژه آموزشی کودکان معلول
کودکان ناتوان یا کم توان (معلول)، مشکلات خود را با ناتوانی در انجام فعالیت ها، انجام تکالیف مدرسه، برقراری ارتباط با آموزگار، دوستان، والدین و... رفتارهای نابهنجار به ویژه عصبانیت، پرخاشگری، مشکلات روانی- عاطفی و... بروز می دهند. این رفتارها به ویژه اگر کودک ناتوان در مدرسه کودکان عادی تحصیل کند، بیشتر بروز می کند. از این رو کودکان معلول (ذهنی یا جسمی)، به ویژه کودکانی که دچار ناتوانی یا کم توانی ذهنی هستند، نیازمند شیوه های آموزشی ویژه، انتخاب مدرسه مناسب و... بوده و باید با شیوه اصولی آموزش ببینند.
?- نیازهای آموزشی ویژه به چه معناست؟
نیازهای آموزشی ویژه یاSEN (Special Education needs) ویژه کودکانی است که دچار مشکلات آموزشی و ناتوانی در درک و فهم مطلق یا نسبی مسایل آموزشی بوده و نسبت به همسالان خود از توان آموزشی کمتر یا بسیار کمتری برخوردارند.
این کودکان نیازمند حمایت- نه ترحم- راهنمایی و آموزش و پرورش ویژه بوده و برای آموزش و پرورش آنها باید از مربیان و آموزگاران ویژه کودکان معلول کمک گرفت.
براساس نظر روانشناسان مرکز مطالعات معلولان ذهنی دانشگاه آکسفورد، اصلی ترین نیازهای آموزشی- پرورشی کودکان معلول عبارت است از:
- نیاز به تحصیل در مدارس ویژه
- انجام برنامه ها و آموزش های خاص در مدرسه
- آموزش مهارت خواندن، نوشتن، درک مفاهیم آموزشی- پرورشی با شیوه های مناسب
- آموزش مهارت برقراری ارتباط با همسالان و پذیرش ارتباط همسالان با خود؛ شامل برقراری ارتباط عاطفی- رفتاری و کلامی با همسالان
- فراگیری مهارت های رفتاری و بروز عکس العمل ها و واکنش های به جا و درست
- آموزش نحوه اداره کردن و نگهداری و مراقبت از خود در برابر حوادث و مشکلات و دفاع از خویشتن در مقابل خطرات
- فراگیری شیوه فهماندن نیازهای شخصی به دیگران به ویژه به والدین، آموزگار و مددکار و...
?- تفاوت ها، عاملی جهت تفاوت در نیازها
بی شک ناتوانی کودکان معلول به یک میزان و در یک راستا نیست. بنابر این میزان و نحوه فراگیری و نوع آموزش ها نیز متفاوت است.
آموزگار برای سنجش تفاوت ها و نیازهای کودکان در اولین قدم می تواند با بهره گیری از برنامه های آموزشی- پرورشی هماهنگ، توان کودکان را محک بزند تا به تفاوت و نیازهای تک تک آنها پی ببرد. در این مرحله آموزگار باید به بررسی دقیق شیوه های رفتاری، آموزشی، ناتوانی ها و نیازهای هریک از دانش آموزان بپردازد تا به طور کامل و دقیق بر دانش آموزان و نیازهای فردی آنها مسلط شود.
در مرحله دوم؛ آموزگار باید با توجه به نیازهای ویژه هر دانش آموز، فعالیت های آموزشی- پرورشی را انتخاب کرده و با برنامه ریزی دقیق آموزش ها را به مرحله اجرا بگذارد. بهتر است برنامه ها با والدین دانش آموزان نیز هماهنگ شود تا در زمان کمتر و با کارایی بیشتری برنامه ها به نتیجه برسند. این مرحله از آموزش به «آموزش یا برنامه آموزش انفرادی» (Indivi dual Education Plan) معروف است.
در مرحله سوم؛ نیاز است تا پیشرفت فراگیران به ویژه پاسخ ها و تحولات رفتاری- آموزشی هر دانش آموز پس از اجرای برنامه آموزشی «IEP» به دقت بررسی شود تا در صورت مشاهده هرگونه نقص در اجرای برنامه IEP یا نقص در فراگیری دانش آموزان، برنامه های جدیدی به اجرا درآید.
آنچه در مراحل مختلف اجرای طرح ها و برنامه ها مؤثر است. تحمل و پشتکار والدین، آموزگار و فراگیران است.
?- تکمیل نیازها
یکی از مهم ترین نکات در اجرای موفقیت آمیز برنامه های آموزشی- پرورشی کودکان معلول، ارتباط تنگاتنگ والدین با پزشک و روانپزشک کودک در خارج از مدرسه و ارتباط مستمر والدین با آموزگار و مشاوره ویژه کودکان استثنایی در مدرسه است. برای دستیابی به این منظور این نکات را به خاطر بسپاریم:
- کودک ناتوان یا کم توان (معلول) نیازمند کمک ما، اما به شیوه صحیح و منطقی است؛ پس ترحم را کنار بگذاریم.
- کودک معلول می تواند همپای همسالان خود که در شرایطی مشابه او بوده و پیشرفت کرده اند، آموزش ببیند.
- آموزش های ویژه هر کودک باید به دقت به اجرا گذاشته شود.
- والدین و آموزگار می توانند با همکاری هم به هدف های خود دست یابند.
- باور کنید که فرزندتان به کمک شما نیاز دارد و با کمک گرفتن از افراد مطلع چون پزشک، روانپزشک، مددکار و... گام های مثبتی را به سوی بهبود فرزندتان برمی دارید.
- کودک ناتوان رفتار والدین، مربیان، اقوام و... را به خوبی درک می کند هر چند به تصور دیگران او ناتوان است از این رو طوری رفتار کنید که امید را در دلش زنده کنید.
- پیش از هر اقدامی، مشورت با پزشک، روانپزشک، مربی و مددکار فرزندتان را فراموش نکنید.
- والدین نقش مهمی در برقراری ارتباط کودک با خانواده و مدرسه دارند؛ بنابر این همواره همسو با مدرسه و آموزش های مربیان پیش بروید.
ب: گام به گام با کودک معلول
همپا شدن و گام برداشتن با توان کودکان معلول یکی از اصول آموزشی کودکان ناتوان است؛ چرا که تفاوت عمده آموزش به کودکان ناتوان و کودکان عادی، کند بودن عکس العمل های کودکان ناتوان در مقابل برنامه های آموزشی- پرورشی است. بنابر این انتخاب مدرسه مناسب یکی از عوامل مهم جهت آموزش صحیح کودکان معلول است. آموزگار یکی دیگر از محورهای اصلی آموزش و پرورش بوده و توان و مهارت آموزگار نیاز اصلی وی برای آموزش به کودکان معلول است.
?- انتخاب مدرسه
پس از بررسی های مقدماتی و آگاهی از ناتوانی کودک، والدین باید به سرعت مدرسه مناسبی را برای آموزش و پرورش فرزندشان برگزینند، ضرورت این انتخاب و سرعت در انتخاب به حدی است که به عقیده روانشناسان به تعویق افتادن آن باعث ایجاد لطمات جبران ناپذیری در کودک معلول می شود به ویژه این که کودک معلول، خواهر یا برادر سالم داشته باشد. برای انتخاب مدرسه مناسب نکاتی را به خاطر بسپاریم:
- مدرسه باید با سن، توانایی ها و نیازهای کودک همسان باشد. توجه به نوع معلولیت و تعداد معلولیت ها (ممکن است کودک دارای یک معلولیت و یا چند معلولیت باشد)؛ بسیار مهم است.
- حضور فرزند شما در مدرسه نباید تأثیر منفی بر روی سایر دانش آموزان و سایر دانش آموزان تأثیر منفی بر روی فرزند شما داشته باشد. به این معنی که تفاوت کودکان از جهت سن، توان یادگیری، نوع معلولیت و... بر آموزش شان تأثیرگذار بوده و باعث تخریب یا دلزدگی دانش آموزان می شود.
- امکانات مدرسه باید پاسخگوی نیاز دانش آموزان باشد.
- نیازهای آموزشی نباید بر نیازهای پرورشی و به عکس تأثیر گذاشته و یکی را تحت الشعاع دیگری قرار بدهد.
- مدرسه باید از جهت وسائل رفاهی، آموزشی، پرورشی، امکانات ورزشی ویژه دانش آموزان معلول و ... مجهز باشد. توجه کنید حداقل امکانات مد نظر نیست و مدرسه باید به حداکثر امکانات تجهیز باشد.
- مدرسه موظف است تا با توجه به نوع معلولیت نیازهای دانش آموزان معلول را برآورده کند. چرا که نیازهای دانش آموز نابینا متفاوت از نیازهای دانش آموزان ناشنوا است.
- از کارایی پرسنل مدرسه مطمئن شوید. برای این منظور می توانید از سوابق آموزشی مدرسه، موفقیت های آموزشی، پرورشی و ... آگاه شوید. یکی از بهترین شیوه های دستیابی به این اطلاعات، مشورت با والدین دانش آموزانی است که در مدرسه مورد نظر مشغول تحصیل اند.
- در انتخاب مدرسه دقت کنید چرا که از جهت روانی ثابت شده تغییر مکان آموزشی در همه دانش آموزان به ویژه دانش آموزان معلول، افت تحصیلی و اختلالات روانی عاطفی را به دنبال خواهد داشت.
?- آموزگار محور تعلیم و تربیت
نقش مربی _ آموزگار، چنان کلیدی است که موفقیت یا دلزدگی دانش آموز مستقیماً به او وابسته است.
یکی از نکات مهم و مورد توجه، نحوه ارتباط آموزگار و فراگیر است به طوری که لازم است هر دانش آموز به صورت مستقیم و ویژه با آموزگار در ارتباط باشد: این ارتباط به حدی مهم است که بی آن طرح آموزش انفرادی (IEP) با شکست مواجه می شود.
به منظور برقراری ارتباط صحیح، منطقی و دوستانه میان آموزگار- مربی و دانش آموز به این نکات توجه کنیم:
- نیازهای فردی هر دانش آموز را به درستی شناسایی کنیم تا ارتباطی صحیح و منطقی با دانش آموز برقرار کنیم: این ارتباط اجرای بهتر طرح IEP را نیز به دنبال خواهد داشت.
- اولویت ها را بررسی کنیم و نیازها را براساس اولویت ها پاسخ دهیم.
- قرار است چه کسی علاوه بر آموزگار نیازهای دانش آموز را برآورده سازد و میزان این مداخله در چه حد و به چه صورتی است؟
- والدین چه مسئولیتی را به عهده دارند تا در جهت تکمیل فعالیت های آموزگار گام بردارند.
در بسیاری موارد دیده شده که آموزگار به تنهایی نمی تواند پاسخگوی نیازهای آموزشی _ پرورشی دانش آموز باشد و فقط پاسخگوی بخشی از آنها است. در این موارد لازم است تا برنامه ها به صورت مکتوب در اختیار والدین نیز قرار بگیرد تا والدین در تکمیل فعالیت های آموزگار حرکت کنند. در مواردی نیز برگزاری کلاس های فوق برنامه کارگشاست. در این کلاس ها لازم است والدین نیز حضور یابند تا از نزدیک با فعالیت ها و نحوه آموزش آشنا شوند.
روان شناسان به فعالیت های گروهی بسیار معتقدند و عقیده دارند دانش آموزان در جمع به تأسی از یکدیگر بیشتر و بهتر فعالیت کرده و فرا می گیرند.
?- تکمیل آموزش ها
در بسیاری موارد، آموزش های مدرسه پاسخگوی نیاز دانش آموزان نبوده و والدین باید فعالیت های تکمیلی را به اجرا گذارند. گاهی نیز معلولیت در حدی است که آموزش های مدرسه پاسخگوی نیاز دانش آموز نیست.
آن چه برای جبران این وضعیت پیشنهاد می شود، استفاده از مددکاران و مربیان کارآزموده در منزل است. براساس آمار بیشترین مشکل کودکان معلول در نحوه تکلم، واکنش و عکس العمل به حالت های مختلف به ویژه در شرایط اضطراری و ناتوانی در بیان نیازها به ویژه نیازهای فردی است. این کمبودها با همسو شدن آموزش آموزگار در مدرسه و مددکار و والدین در منزل قابل حل است. برای همکاری بیشتر و بهتر میان مددکار، والدین و آموزگار، برگزاری جلسات مشاوره حضوری کارگشا است.
ج- نیازهای والدین
آن چه علاوه بر آموزش و پرورش صحیح کودکان ناتوان یا کم توان، آنها را به سوی آرامش و امکان فراگیری بهتر آموزه ها سوق می دهد، توانمندی والدین از جهت آموزشی و روانی است. والدینی که خود از جهت روانی _ عاطفی و آموزشی، آموزش های لازم را دیده باشند می توانند با اعتماد به نفس فرزندشان را راهنمایی و حمایت کنند. برای دستیابی به این هدف به چند نکته توجه کنیم:
- اگر از نحوه آموزش های مربیان مدرسه رضایت دارید، سعی کنید تا با برقراری ارتباط بیشتر و بهتر با اولیاء مدرسه به ویژه آموزگار، زمینه آموزش و پرورش بهتر را فراهم کنید.
- اگر از شیوه آموزشی مدرسه، رضایت ندارید و یا نواقصی را در شیوه آموزش و پرورش فرزندتان مشاهده می کنید به جای تعویض مدرسه، با اولیاء مدرسه صحبت کنید. سعی کنید تا با یاری یکدیگر مشکلات را حل کنید. چرا که اشاره کردیم تعویض دائمی مدرسه، اثرات روانی _ عاطفی نامطلوبی بر کودک دارد.
- با والدین همکلاسی های فرزندتان در ارتباط باشید، به ویژه والدین دانش آموزانی که فرزندشان پیش از فرزند شما تجربه حضور در مدرسه را داشته اند.
- با انتخاب و مشورت با روان شناس و مددکار و یا هر دو، بسیاری از مشکلات به راحتی حل و فصل خواهد شد. حتماً حداقل دو هفته یک بار، بدون فرزندتان، به روان شناس یا مددکارتان مراجعه کنید و در زمان مراجعه به این نکات توجه کنید:
?- به طور کامل نگرانی ها و اضطراب هایتان را شرح دهید.
?- پیش از مراجعه فهرستی از نیازهای خود و فرزندتان را یادداشت کنید تا چیزی را از قلم نیاندازید و با دقت پاسخ سؤالات تان را دریافت کنید.
?- درباره فعالیت های مدرسه، پیشرفت ها و شکست های خود و فرزندتان، ناآرامی های روحی و روانی خود و فرزندتان و... سخن بگویید و راه حل بخواهید.
- فرزندتان را نزد همان روان شناس یا مددکاری ببرید که خود نیز نزد او می روید. به این ترتیب روان شناس یا مددکار می تواند به خوبی از حالات روحی شما و فرزندتان مطلع شود.
- مطالعه کتاب های روان شناسی به ویژه روان شناسی مرتبط با کودکان معلول را فراموش نکنید.
- گردش و تفریح به ویژه همراه با همکلاسِی های فرزندتان به همراه والدین آنها را فراموش نکنید. این ارتباط زمینه ساز بحث و تبادل نظر و کاستن از اضطراب ها و نگرانی هاست.
- فراموش نکنیم که کودک ناتوان یا کم توان، ناتوان مطلق نیست و می تواند با آموزش به فردایی بهتر رهنمون شود.
و در پایان، به عقیده روان شناسان، کودکان معلول- ذهنی یا جسمی- نیاز به ترحم نداشته و تنها نیازمند توجه در راستای آموزش و پرورش صحیح هستند.
منبع: http://www.direct.gov.uk/Education And Learning
عوامل مؤثر در گرایش نوجوانان و جوانان به نماز
رضا فرهادیان «و أمر اهلک بالصّلاة واصطبر علیها» 1 و تو اهلت را به برپایی نماز بخوان و در این امر پایداری و صبوری پیشه کن. در گرایش نوجوانان و جوانان به نماز، سه عنصر اصلی خانه، مدرسه و رسانههای جمعی نقش اساسی و محوری دارند. دراین مقاله به بررسی این سه عامل تأثیرگذار میپردازیم.
تربیت و آموزش، انتقال اطلاعات نیست، بلکه تغییر در جهانبینی است. 2 هیچ تربیت و آموزشی بدون زمینهسازی، موفق نیست. اگر مجموعة عناصر و عوامل تأثیرگذار در ارسال یک پیام ارزشی، از وحدت و هماهنگی لازم در عمل برخوردار نباشند، نمیتوانند مؤثر واقع شوند و چه بسا آثار یکدیگر را خنثی کنند.
عناصر و عوامل تأثیرگذارنده در محیط خانه، مدرسه و جامعه در القای یک ارزش معنوی و رسانیدن پیام و بیان روح نماز، اگر عملاً یکدیگر را نفی کنند و یا در برنامهها و اظهار مطالب، هر کدام راه و هدفی متفاوت و مغایر با یکدیگر بپیمایند، در ذهن فرد تناقض به وجود میآورند و پیام منجر به ایجاد انگیزه، شوق، اراده و عمل نمیشود.
خانواده
آموزش نماز و پرورش روحیة مذهبی مناسب برای اقامة آن، ابتدا از خانه شروع میشود و خانواده نقشی مهم در انتقال فرهنگ نماز از خود بروز میدهد. آنچه در مورد فرزند درگرایش به نماز مهم است، وجود انگیزه است و آنچه در تربیت و آموزش نماز اهمیت دارد، رسوخ روح معنوی نماز به اعماق دل اوست، نه تحمیل شکل و قالب به او. زمانی آموزش نماز به توفیق میانجامد و قرین موفقیت میشود که با احساسی خوشایند همراه باشد.
بدون تردید همة انسانها به طور فطری استعداد وگرایش به نیایش دارند، اما آنچه دربارة کودکان و نوجوانان مهم است، چگونگی روشهای آموزش و نحوة ارائه و انتقال این ارزشهاست.
آداب و عبادتهای مذهبی چون پاسخی به عالیترین نیازهای معنوی است، اگر به طور طبیعی و با جلب رضایت قلبی جوانان ارائه شود، احساسی خوشایند در آنان برمیانگیزد و آن را به راحتی جذب میکنند، چرا که احساسات و عواطف، مهمترین نقش را در تکوین، رشد و پرورش شخصیت جوان دارند. بدیهی است زمانی که نوجوان در معرض یادگیری و آموزش احکام و عبادت قرار دارد، لازم است از قبل برای این موضوع زمینهسازی شود تا همراه با آموزش، احساسی خوشایند در او ایجاد گردد و به این ترتیب، نتیجهای مطلوب به بار آورد. دراین صورت، تقویت چنین گرایش فطری نیز بسیار آسان و طبیعی خواهد بود. کسب عادتها و رفتارهای مذهبی پیش از آن که متأثر از اندرزها و سخنان والدین باشد، معلول پذیرش رفتار، عواطف و احساسات مرتبط و همراه با مهر و محبت آنان است.
با برانگیختن احساساتی خوشایند در حین انجام فرایض مذهبی در کودکان و نوجوانان، زمینه یادگیری رفتارها و احساسات مطلوب فراهم میگردد و این امر نیز به نوبة خود موجب تقویت انگیزه وگرایش به نیایش و ارتباط با پروردگار متعال میشود. یادگیری بیشتر رفتارها و گفتارهای کودکان و نوجوانان، براساس مشاهداتی است که نسبت به اعمال والدین دارند و نیز احساسی که فضای ارتباطی خانواده در آنها پدید میآورد در این امر مؤثر است. در کانون خانواده است که گرایش دینی افراد تقویت میشود و خمیرمایة شخصیت مذهبی در آنان تکوین مییابد. در همین مکان است که رغبتها، احساسات خوشایند و ناخوشایند، رفتارهای متعادل و نامتعادل و نگرشها و باورهای درست یا غلط منعقد میگردد. علی(ع) میفرماید: «قلب الحدث کالارض الخالیة ما ألقی فیها من شیء قبلته فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبَک» 3 «قلب نوجوان، همچون زمین خالی است، هر بذری که در آن افکنده شود، میپذیرد. من پیش از آن که دلت سخت گردد و فکرت مشغول شود، به ادب و تربیت تو مبادرت کردم.» بسیاری از رفتارها و گرایشهای کودک و نوجوان، از قبیل گرایش به نماز و روزه، شرکت در کارهای خیر و اهمیت دادن به وظایف و تکالیف دینی، غالباً متأثر از تجارب خوشایند تربیتی آنان در خانه و خانواده است. کودکان به شدت نیازمند و تشنة یادگیری هستند و احتیاج به امنیت و آرامش خاطر و اتصال به یک منبع قدرت، رحمت و عطوفت دارند. آوای ملکوتی قرآن و نوای دلنشین اذکار نماز، حتی در دوران بارداری مادر موجب جنب و جوش و شکوفایی گرایش و احساسات دینی در کودک میشود. 4 سکوت، عصبانیت، رفتار، نگاه و سخن پدر و مادر و اطرافیان، برای کودکان سرمشق و اعمال به جای هر کدام، سبب ارضای نیاز و اغنای گرایش فطری آنهاست. آنان پیوسته میآموزند و نسبت به هر چیز کنجکاوند. خانواده باید تلاش کند که آموختههای مذهبی کودکان با تجارب و احساسات خوشایندی شکل بگیرد. سعة صدر، ابراز احساس خرسندی و روحیة رضایتمندی، گرایش به این احساسات مذهبی را برای کودکان گوارا میسازد. بر این اساس، زیباترین و خوشایندترین حالات و اوقات کودکان و نوجوانان در خانواده زمانی است که پدر و مادر آمادة اقامة نماز میشوند، آنگاه که کودک همة شادی و نشاط را در چهرة برافروخته و شادمان اطرافیان خویش مشاهده میکند، یعنی به هنگام وضو گرفتن، جانماز انداختن، معطر ساختن لباس نماز و خود را به زیباترین شکل آراستن 5 و گوش فرا دادن به آوای دلنشین قرآن و اذان 6 که نسیم آرامشبخشی در کالبد افراد میدمد و روح چون پرندهای که از بند و قفس آزاد شود، در فضایی ملکوتی بال و پر میگشاید و به سوی محبوب حقیقی اوج میگیرد:
تو را ز کنگرة عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است 7 خانوادهها میتوانند بسیاری از رفتارهای مطلوب و احساسات خوشایند و دوستداشتنی خود را به طور غیرمستقیم در قالب ارزشها و احکام دینی و از طریق بهرهگیری از الگوهای رفتاری، در وجود کودکان و نوجوانان تثبیت کنند.
مشاهدة رفتار اطرافیان، انگیزهای قوی و غنی برای یادگیری و آموزش فرزندان است. درحالی که آموزشهای خطابی و توصیههای مستقیم و آمرانه، نه تنها چندان رغبت و انگیزهای در درون جوان و نوجوان ایجاد نمیکند، بلکه گاهی مایة آزردگی و تنفر نیز میشود.
نماز خواندن کودکان خردسال نیز رفتاری است که در آغاز امر از طریق مشاهدة حرکات پدر و مادر و اطرافیان آموخته میشود و فرد نسبت به موقعیت و حالات رفتار آنان احساس معنوی خاصی پیدا میکند. نحوة نماز خواندن، چگونگی نگرش اطرافیان نسبت به نماز و میزان اهمیت دادن آنان نسبت به این فریضة الهی، حالت ایستادن به نماز، تأنی و ادب و وقار در نماز، نحوة نماز خواندن، حضور قلب در نماز و توجه و خضوع و خشوع افراد خانواده، در کودکان بسیار تأثیر میگذارد. وقتی که کودک نسبت به رفتار و نحوة حرکات و حرف زدن والدین و اطرافیان کنجکاو میشود، باید توجه داشت که کنجکاوی وی بیهدف و بینتیجه نیست، بلکه متضمن الگوگیری و مشارکت فعالانة او به صورت کسب تجربهای جدید در فرازهای حساس زندگی است. زمانی که نوجوان، الگوهای رفتاری مطلوب خویش را در موقعیتها و شرایط مختلف زندگی، در رفت و آمدها، میهمانیها و برخوردهای بستگان و دوستان و از جمله حضور آنان در صفوف نماز جماعت مشاهده میکند، احساس شادمانی، شوق و شعف سراسر وجودش را فرا میگیرد و عمیقاً نسبت به رفتار آنها کنجکاو میشود واز آنان الگو میگیرد.
مهیا کردن چنین فضایی، بخصوص اگر همراه با مشارکت فعال کودکان و نوجوانان و همسالان آنان باشد، برایشان بسیار دلنشین و مذهبی و روحیة اجتماعی را در آنان تقویت میکند. بدیهی است هر قدر الگو محبوبتر و حالات چهرة خویشاوندان و یا همسالان نسبت به یکدیگر در این هنگام، اگر با تعظیم و تکریم و گشادهرویی همراه باشد، بر میزان تقویت گرایش معنوی کودکان و نوجوانان میافزاید. آنان از مشاهدة این حالتها و بسر بردن در این لحظات، غرق در سرور و خوشحالی میشوند و سعی دارند که خود نیز این قبیل رفتارها را با اشتیاق تمام بازآفرینی کنند. پدر و مادر و اطرافیان اگر در رفتارهای خود، به راستگویی، صداقت، عفاف و حجاب، صبر و بردباری و توجه به حساسیت نسبت به اوقات نماز ارج بنهند و در عملکردهای خود ثابت قدم باشند، تأثیرگذاری و درونسازی گفتار و رفتارشان به مراتب بیشتر از زمانی است که تنها با گفتار و یا اجبار، فرزندان خویش را به کارهای مذهبی وادار سازند، درحالی که خود در عمل سهلانگاری میکنند. لحظههای حساس و پرجاذبه رفتار پدر و مادر در ایجاد فضای دوستانه، صمیمی و دلنشین عاطفی در مواجهه با فرزندان، سبب میگردد که آنان بدون زحمت، رفتار مورد علاقة خود را مورد توجه و تقلید آگاهانه قرار دهند.
پدر و مادر و اعضای خانواده، اگر توجه داشته باشند که درخانه، سفر یا گردش، در میهمانی و یا حین کار و به طور کلی در هر موقعیت که ندای پرطنین و دلنشین اذان را میشنوند، از هر کاری که دارند، دست کشیده، پیش از هر چیز دیگر به اقامة نماز اهمیت دهند، در تلقی ونگرش فرزندان نسبت به این فریضة الهی تأثیر مضاعف خواهند داشت.
باید برای تعلیم نماز و تربیت روحیة معنوی زمینهسازی کرد و همة جوانب و ابعاد گوناگون قضیه را در نظر گرفت و کوشید تا همة عوامل مهم، دستاندرکار و تأثیرگذار از وحدت و هماهنگی لازم برخوردار باشند.
مدرسه
در مدرسه نیز هنگامی که نوجوانان و جوانان، در موقعیتهای مختلف اوقات تحصیل و هنگام شنیدن اذان، مشاهده میکنند که معلمان و مربیان بیهیچ تکلفی، مشتاقانه به سوی نماز میشتابند، در اثر احساس همانندسازی به شوق و رغبت درمیآیند و به اقامة نماز گرایش فزونتری پیدا میکنند.
بهتر است در مدرسه قبل از شروع نماز یا حتی قبل از رفتن به نماز هفتگی جمعه، برنامههایی تدارک دیده شود که زمینهساز احساس خوشایند برای دانشآموزان باشد تا عزم و اراده و رغبت و انگیزة لازم برای انجام این فریضه، با طیب خاطر در آنان پدید آید.
هر قدر شخصیت الگوهای تربیتی و پرورشی برای دانشآموزان، محبوب و دوستداشتنی باشد، تأثیرپذیری آنها افزایش مییابد. روشن است که هرگز نباید به اجبار و تحمیل و فشار، دانشآموزان را به انجام فریضة نماز وادار کنیم. در عوض شایسته است بیش از هر چیز، جاذبههای رفتار خود را در بیان ارزشها، با فراهم کردن مقدمات نماز افزایش دهیم.
اگر چنین فضایی بر مدارس حاکم باشد، روحیة معنوی دانشآموزان افزایش مییابد و در نمازخانة مدرسه ارتباط شوقآمیز همسالان گسترش پیدا میکند. سالن نمازخانة مدرسه که مثلاً با موکت سبزرنگی آراسته شده، تمیزی، سادگی و زیبایی در آن موج میزند، محیط مناسب و دلپذیری برای اقامة نماز فراهم میسازد. استفاده از رنگهای آرامشبخش، همچون آبی و نیلی و فیروزهای، بهرهگیری از خطوط منحنی دیوارها و محراب، فضای نمازخانه را گیرا و دلنشین میکند. استشمام بوی عطر و گلاب و نورپردازی جالب با رنگهای سبز و پخش نوای ملایم و گوشنواز تواشیح مربوط به اسماء الله، قبل از شروع نماز، محیط را سرشار از حال و هوایی معنوی و روحانی میکند. بیان قصههای لطیف و خاطرههای زیبا و اجرای نمایشنامههای دلانگیز با زبانی شیرین و دوستداشتنی برای ارائه احکام و روشهای اخلاقی و نماسازی و تصویرسازی از ارزشها و رفتار انسانهای وارسته و رهبران و اسوههای مذهبی، تأثیرات بسیار در یادگیری و گرایش و پایبندی نسبت به ارزشهای مذهبی و فهم درست از اقامة حقیقی نماز، در بین دانشآموزان به جای خواهد گذاشت. برپایی نماز در مدارس، همراه با معلمان، مربیان و مدیر و همچنین اقامة نماز در بوستانها و یا برگزاری آن در میدانهای ورزشی، اردوها و مجامع عمومی، میتواند برای دانشآموزان دلانگیز و به یادماندنی باشد.
توجه به سرویسهای بهداشتی و وضوخانة مدارس و پاکی و تمیزی آن، برای ترغیب دانشآموزان به گرفتن وضو و شرکت در جمع دانشآموزان درنمازخانة مدرسه، برخورد با چهره گشاده و باز در این هنگام، همه و همه زمینههای آمادهسازی، تقویت و افزایش گرایش به نماز را در دانشآموزان فراهم میکند. قرآن دراینباره با صراحت تمام میفرماید: «وَ أمُرُ اَهْلَکَ بالصّلا""ةِ وَ اَصْطَبِرْ عَلَیْها» و تواهلت را به برپایی نماز بخوان و در این امر پایداری و صبوری پیشه کن. به همین جهت، در خانوادة بزرگ مدرسه نیز، قدرت تحمل و صبر و حوصلة مدیر، ناظم، مربی پرورشی و معلم راهنما برای برپایی نماز باید بالا باشد و از سختگیریهای بیمورد و تحقیر دانشآموزان در فراخوانی به این امر الهی، جداً باید خودداری شود. برای نماز از بهترین مکانها و بهترین لباسها استفاده شود و از محل تنگ و تاریک و کثیف و مخروبه پرهیز گردد. برای شرکت دادن دانشآموزان، کلاسهای اول و دوم دبستان در نماز جماعت، باید به تدریج توسط معلم در کلاس زمینهسازی شود و در آنان تشنگی لازم برای ورود به جمع سایر همکلاسیها درنمازخانه فراهم گردد و نیز لازم است به عنوان تشویق، گاهگاهی به همراه معلم در نماز جماعت مدرسه حضور یابند. محل نمازخانه باید قدری جذاب و دوستداشتنی و خاطرهانگیز باشد که دانشآموزان قبل از شروع ساعت نماز، همیشه در انتظار وقت نماز لحظهشماری کنند. ناظم نباید با تندخویی و عتاب و خطاب، زمینة آزردگی روانی دانشآموزان را فراهم آورد.
مراقبت باید غیرمستقیم باشد و اگر احیاناً دانشآموزی در انجام نماز کاهلی نشان میدهد، باید در مرحلة اول علت آن بررسی شود و سپس زمینه شرکت وی در جمع دوستان و همسالان در نمازخانه فراهم آید. برگزاری مراسم و دعوت برای ناهار و یا افطار در نمازخانه، به مناسبتهای مختلف، جزء خاطرات فراموشنشدنی دانشآموزان خواهد بود. صبر و برداری و رفتار متین و معقول مسؤولان مدرسه، اگر همراه با عطوفت و مهربانی باشد، در دانشآموزان احساس و نگرشی مثبت نسبت به اقامة نماز پدید میآورد.
رسانه ها
رسانهها فنآوری عظیمی هستند که دنیای ما را به تسخیر خود درآوردهاند و پس از خانه و مدرسه از دیگر عوامل تأثیرگذار بر روح کودک و نوجوان هستند. 8 رسانهها از نخستین دوران زندگی تا پایان حیات انسان، به عنوان عامل آموزنده و تأثیرگذارندة بسیار قوی نقش دارند. بنابراین، ظهور رسانهها، تولد دنیای تازهای است که بدون توجه به آثار تربیتی آن، توفیق در آموزش و گرایش به نماز امکانپذیر نیست.
رسانهها آموزشگاه میلیاردها انسان است و در اعماق دل و ذهن اعضای خانوادهها رسوخ کرده است.
رسانهها معلم و کلاس همگانی، همه جایی و غیرانحصاری هستند که همة لحظات خالی و غیررسمی انسان امروز را پر کرده، در ایجاد انگیزه و پذیرش یک عمل و شکل دادن عادتهای خوب یابد، نقش مؤثری ایفا میکنند. اگر برنامهها و زمان پیام رسانهها با تفکر و ارزشهای معنوی و مذهبی جامعه و خانواده انطباق نداشته باشد، آموزش و القای پیامهای دینی و تربیتی اثری نخواهد داشت و هر پیامی از طرف پدر، مادر و معلم، همانند یخی در مقابل حرارت شدید و همهجانبه ذوب خواهد شد و از بین خواهد رفت. دراین شرایط، جوانان شخصیت دوگانهای پیدا میکنند، دچار بحران عاطفی و فکری میشوند و بعدها طی همنوایی با این بحران، به هر سمت و سویی سوق پیدا میکنند و بدون اراده و اندیشه به هر سو روانه میشوند. در تهیه، تولید و پخش برنامه از طریق رسانهها برای کودکان و نوجوانان باید بسیار دقت کرد و برای این مسألة مهم، یعنی آموزش و پرورش احساسات و گرایشهای دینی، به ویژه نماز، بیشترین اهمیت را قائل شد. 9 برنامههای تلویزیونی اگر با ارزشها و تفکر جامعه هماهنگ نباشند، در اندیشة فرد بحران و تناقض ایجاد خواهند کرد و انتخاب بهتر را برایش مشکل خواهند ساخت. در لحظاتی که پدر و مادر، مدرسه و مسجد، همه به نماز اول وقت اهتمام نشان میدهند، پخش مجموعههای تلویزیونی خارجی و داستانی جذاب و دلربا از تلویزیون به چه معناست؟ بزرگترین تأثیر ناخودآگاه مشاهدة روابط بسیار نزدیک و گرم دختر و پسر در برخی از فیلمهای خارجی و داخلی، عدم شوق و رغبت به نماز و ایجاد کسالت در انجام فرایض است. این نحوة نمایش روابط دختر و پسر در فرهنگ اسلامی جایی ندارد، ازاین رو به طور طبیعی و تدریجی اثر تخریبی خود را در روحیة جوان باقی خواهد گذاشت و خود نوعی تهاجم فرهنگی از طریق رسانههاست.
رسانة جمعی یکی از عوامل مؤثر و مهم زندگی است و باید با خواست و ارزشهای معنوی خانه و خانواده و جامعه، همسو و هماهنگ باشد، تا بتواند گرایش به نماز اول وقت را در نوجوانان و جوانان زنده نگه دارد.
بنابراین، برای رسیدن به روح و پیام معنوی نماز و درک فضیلت وقت نماز، تأکید بر ضرورت ایجاد نظامی متشکل از خانه، مدرسه و رسانه، به صورت مجموعهای هماهنگ و حرکتکننده در یک جهت واحد. امری منطقی و اجتنابناپذیر مینماید. باید این مجموعة به همپیوسته، برای انتقال فرهنگ نماز، هماهنگ و از همه بالاتر همدل باشند. اگر شیوههای تربیتی مربوط به نماز و برنامههای زمینهساز و جانبی اوقات فراغت در خانه، مدرسه و رادیو تلویزیون متناقض باشند، کودکان و نوجوانان به شکل صحیح به نماز گرایش پیدا نخواهند کرد و روح حقیقی نماز در وجود آنان تحقق نخواهد یافت.
________________________________________
1 - سوره طه، آیه 132
2 - تربیت صحیح تغییر سازنده در بینش و منش فرد است
3 - نهجالبلاغه، نامة 31
4 - تحقیقات انجام شده نشان داده است که جنین انسان از چهار ماهگی نسبت به صداهای مختلف حساس است و در رشد و پرورش خود، به خصوص از کلام مادر و صداهای مختلفی که مادر به آن گوش فرا میدهد، متأثر است
5 - «یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد.»: ای فرزندان آدم در هر جایگاه نمازی خود را بیارایید. (سورة اعراف، آیه 31)
6 - پیامبر(ص) وقتی که دلتنگ میشدند، میفرمودند: «ارحنی یا بلال.» ای بلال (با گفتن اذان) به من آرامش ببخش (و بعد نماز میخواندند).
7 - حافظ
8 - تلویزیون نباید در محل عمومی خانواده در منظر دید همگان گذاشته شود و همیشه روشن و قابل دسترسی برای همه نباشد، بلکه باید محل مناسب و متمایزی داشته باشد تا اعضای خانواده گهگاه برای تماشای برنامههای مفید انتخابی به آن محل بروند
9 - به ویژه در هنگام اقامة نماز در خانه و مدرسه برنامههای رادیو و تلویزیون نباید به گونهای باشد که قطع برنامه موجب دلخوری و بدبینی کودک یا نوجوان نسبت به نماز شود. به همین جهت، باید قبل و یا بعد از نماز از پخش سریالهای پربیننده خودداری گردد تا این محدودة زمانی به زمینهسازی روانی وعاطفی برای برپایی فریضة نماز اختصاص داده شود.
10 - مجله پیوند، دی ماه 1369، مقالة «نیازهای اساسی و بهداشت روانی»
11 - نماز، تألیف دکتر شهید سیدمحمد بهشتی
6 - طهارت روح، تألیف شهید مطهری
7 - روشهای پرورش احساس مذهبی، نماز، تألیف دکتر غلامعلی افروز
9 - نشریة مشارکتهای مردمی، زمستان 1376، مقالة آموزش
5 - نشریة مکتب تشیع، شماره 2، شهید مطهری
2 - تفسیرالمیزان، تألیف سید محمدحسین طباطبائی
3 - سر الصلوة، تألیف امام خمینی
4 - پرواز در ملکوت، جلد اول، تألیف امام خمینی
8 - توحید و نبوت، تألیف آیتالله دستغیب، انتشارات بنیاد بعثت
شیوه های ایجاد انس در کودکان, نوجوانان و جوانان با وجود مبارک امام زمان(عج)
بسم الله الرحمـن الرحیم
پیش درآمد
در بحث انتظار, یکی از مسائلی که درباره ی تربیت است این است که اصلا چه کسی را می خواهیم تربیت کنیم. در کار تربیتی و آموزشی که آموزش ابزاری است برای کار تربیت, پیوسته صحبت از اهداف می شود و امروزه هدف های رفتاری بیش تر مورد توجه است. این که مشخص شود چه رفتاری مورد انتظار است که در نهایت آن فرد به آن برسد که بتوانیم بگوییم آقا به این رفتار رسیده یا نرسیده است. اگر بخواهیم دانستن را که یک امر پنهانی است به رفتار که امری آشکار است تبدیل کنیم, باید فعلش را طوری ادا کنیم که آن فعل با نام بردن یا نوشتن, قابل مشاهده باشد; هر چند این تبدیل اهداف رفتاری گام خوبی است و در جهت این که در تربیت در آموزش به کجا می رسیم و به چه سمتی قدم بر می داریم, بسیار موثر و سازنده است; ولی در عین حال انتقادهای بسیار بزرگی در این زمینه وارد است. و آن این که گاهی اگر افراد را بخواهند در قالب رفتاری تعریف کنند نمی توانند بسیاری از ابعاد شخصیتی شان را در آن قالب بریزند; بنابراین حد میانه ای را مد نظر قرار می دهیم; یعنی از طرفی می گوییم باید از یک طرف اهداف کلی را مد نظر بگیریم و از طرفی اهداف رفتاری که آن اهداف رفتاری در حقیقت به ما نشان بدهد که به کجا می خواهد برسد و کجا باید برسد. ما در تربیت نسل منتظر, هر دو مقوله را احتیاج داریم تا ویژگی های شخصیتی شخص منتظر را بیان کنیم.
وجود مقدس امام زمان(عج) در نفس الامر, در واقعیت خودش و در تکوین عالم جایگاهی دارد که اگر کسی منتظر او باشد یا نباشد, خود او وجود مستقلی برای عالم دارد و آن وجود خلیفه اللهی خداوند در عالم است; بقیت الله روی زمین است; امان اهل زمین است. خداوند, زمین را به وسیله ی او پر از عدل و داد می کند.
حال ما انسان ها نسبت به او چه موضع و موقعیتی باید داشته باشیم. در حقیقت انتظار از آن ماست; او منتظر است ما منتظریم.
مفهوم انتظار
انتظار به معنای تربیتی یعنی چه؟ و چه ویژگی هایی دارد و چگونه می باید تحقق پیدا کند؟
انتظار یک صفت و ویژگی است که باید در خودمان بپرورانیم و تجربه کنیم و مورد بحث قرار دهیم. در حقیقت انتظار, یک هدیه ی الهی است برای ما انسان ها; یعنی خداوند به بعضی از انسان ها این توفیق را عنایت کرده که آگاه باشند که امامی در پس پرده ی غیبت است و آگاه باشند که باید منتظر او باشند و خود این مسئله, اولین صفت انسان منتظر را می سازد.
ویژگی های انسان منتظر
1. اندیشیدن به آینده
یکی از ویژگی های انسان منتظر این است که به واقعه ای که در آینده اتفاق خواهد افتاد, ایمان دارد. این موضوع را اگر شما با این رویکرد ملاحظه کنید که اگر در وجود انسان این قابلیت بود که بتواند وقایع آینده را پیش بینی کند, چه می شد. یا مثلا در امریکا اگر عده ای می دانستند چنین اتفاقی خواهد افتاد, خودشان را آماده ی این اتفاق می کردند.(2) خداوند دو هدیه ی بزرگ به ما کرامت فرموده است: نخست این که قیامت را وعده داده است و در آینده اتفاق خواهد افتاد; دوم این که, موعودگرا است.
آینده ای را به نام عصر ظهور پیش بینی کنیم که در آن, شیعیان منتظر دوازدهمین حجت الهی, حضرت مهدیاند. بنابر این یکی از ویژگی های تربیتی انسان منتظر این است که به آینده ای با وقایع و ویژگی های خاص می اندیشد.
2. آمادگی
دومین ویژگی انسان منتظر, آمادگی است; یعنی نسل منتظر, کودک و نوجوان وجوان ما باید بداند که در عصر ظهور چه کاره است و دارای چه نقشی است. انسان منتظر باید آمادگی کارگزاری حکومت جهانی داشته باشد. امام زمان(عج) به نیرو و آدمی نیاز دارد که بتواند با پدیده ها و شرایط مواجه شود. این امر که افراد, در دوران غیبت قابلیت ها و تخصص های خودشان را گسترش ندهند, با مفهوم انتظار, تطابق ندارد.
3. امید به آینده ی جهان
یکی دیگر از ویژگی های نسل منتظر, امیدواری و نگرش مثبت به آینده ی جهان است. اگر ما خودمان را در این شرایط ببینیم, تصور کنیم که منتظر دادگستر و عدل گستر جهان هستیم, در راستای این اهداف تلاش خواهیم کرد. ادیانی که موعودگرا نیستند, یک نگرش کاملا منفی و یإسآور نسبت به جهان دارند. اگر امید به آینده نباشد, انسان دچار افسردگی خواهد شد. اگر به آینده ی جهانی بیندیشیم که به دست بوش(3) و امثال او اداره می شود, احساس ناامیدی و خطر خواهیم کرد. سرنوشت جهان را بسیار تإسفآور و نگران کننده خواهیم دید.
4. جهانی شدن
چهارمین ویژگی که برای نسل منتظر می توان در نظر گرفت این است که انسان از خویشتن و از خودش بیرون بیاید و جهانی شود. اصلا یکی از ویژگی های انتظار این است که انسان ها را از درون خودشان بیرون بیاورد و از این که به مسائل جزئی و زندگی خودشان بپردازند, دوری کنند. خود محوری برای جامعه بسیار خطرناک است. کسی که درخت را از خیابان می کند و در منزل خویش می کارد, اندیشه ی این آدم در حقیقت, از خودش و خانه ی خودش فراتر نمی رود.
و خود محوری یعنی این که خود را در حد خودش و خانه ی خودش ببیند. هر چیزی, در خانه ی او معنا دارد; در درون خانه ی او ارزش دارد; فراتر از خانه ی خودش نمی اندیشد; به شهر نمی اندیشد; به کشور نمی اندیشد; انگار فقط همین نسل است و بس.
انتظار انسان را از خانه ی خود بیرون میآورد و جهانی می کند. اصلا ما می خواهیم نسل منتظر را تربیت کنیم; نه فقط یک شهروند. اگر بخواهیم یک نوجوان را تربیت کنیم باید بتوانیم او را با انتظار و مفهوم آن آشنا کنیم. باید به او بفهمانیم که تو برای خودت و در چارچوبه ی خودت زندگی نمی کنی; باید به جهان بیندیشی, به حکومتی که بر جهان حاکم است.
خوش بختانه در رگه هایی که با عنایت خود امام (عج) در وجود جوانان, به وجود آمده, کاملا دیده می شود که مثلا دانش جوی مهندسی این گونه می اندیشد که من باید پاسخ گوی امام زمانم باشم; امامی که حکومت جهانی برقرار خواهد کرد. حال اگر ایشان را درک کردم که به مقصود رسیده ام; در غیر این صورت نیز باز پاسخ گوی او هستم و برای تحقق حکومتش تلاش کرده ام. او از عمل و حاصل عمل ما آگاه است.
و از آن طرف, متإسفانه در دستگاه ها و ادارات ما برخی از افراد, گویا با همین رییس که بالای سرشان است مواجه اند; مثلا می گویند ((آقا تا وقتی در این اداره وضعیت این گونه است, من مانند شمعک کار می کنم.)) یعنی شعله ور نمی شوم. این حرف در حقیقت حرف آدمی است که گویی رییس اش همین کسی است که بالای سرش است. نسل منتظر نبایداین گونه باشد. او باید پاسخ گوی امام زمانش باشد; یعنی هر کس که منتظر است: کارمند, دانش جو, طلبه, پزشک و ... باید امام زمان(عج) را بالای سرش ببیند, نه رییس و وزیر و رییس جمهور و ... را.
علاوه بر مسئله ی پیش گفته, مسئله ی نیاز به ولی و مرشد است. کسی که به او عشق بورزیم و او را از صمیم دل دوست بداریم و به گونه ای عمل کنیم که گویی ذره ذره ی عمل ما با هدایت او انجام می گیرد.
5. زیستن با یاد او
ما باید این آرزو را داشته باشیم که اگر توفیق زیارت ایشان حاصل شد, چگونه زیستن و چگونه مردن را از او بپرسیم. نسل منتظر باید منتظر لحظه ای باشد که وقتی امامش را می بیند صراط مستقیم را با تمام اجزای آن از امام بخواهد; منتها این کار احتیاج به آمادگی دارد. ((... فزت و رب الکعبه ...))(4) جمله ای نبود که علی(ع) در هنگام ضربت خوردن به ذهنشان رسیده باشد; امام سراسر عمرشان با این جمله زیسته بودند و منتظر این لحظه بودند; لحظه ی رهایی از دنیای تنگ و تاریک به سوی جوار الهی.
ما باید به نسل منتظر بیاموزیم از امامی که در پس پرده ی غیبت است چگونه استفاده کند. نوجوانان ما باید لحظه به لحظه از امام زمان (عج) بهره بگیرند. من در تمامی مراحل درس و زندگی ام هرگاه توکل به خدا کردم و پشت سرش ((یا مهدی ادرکنی))(5) را گفتم, یعنی از او هم به عنوان ولی و امامم کمک خواستم, راه هایی را در مقابلم باز کرد. هر نعمتی که نصیب همه ی ما و بنده شده, از برکت یاری طلبیدن از امام زمان(عج) است. این را من به نوجوانان و جوانان منتقل می کنم. لحظه ای نباشد که از یاد امامشان غافل باشند. این ها نکاتی است که ما درباره ی بهره وری کودکان و نوجوانان باید به کودک و فرزندمان یادآوری کنیم که همین الان از امام کمک بخواهند و او کمک می کند و کمکش را در درازمدت خواهند دید, نه این که بگوییم امروز که کمک بخواهند, فردا یاری می بینند.
بنابر این یکی از ویژگی های نسل منتظر این است که در همه ی اعمالش توجه به امام زمان(عج) دارد; ازدواج, تحصیل, غذا خوردن و .... اگر بخواهیم نسل امروز را تربیت کنیم, باید هدف های رفتاری و تربیتی ما این ویژگی ها باشد.
روش های تربیت نسل منتظر
بحث بر سر این است که روش تربیتی ما چگونه باشد؟ چه روش هایی می تواند فرد را به این جا برساند؟
1. فضاسازی
اولین و مهم ترین نکته که باید تحقق پیدا کند, این است که فرد از اطرافیانش این مطلب را بگیرد که وجود امام زمان(عج) مسئله ای جدی است; شوخی بردار نیست و سستی و سهل انگاری در آن راه ندارد. از نظر من, تربیت یعنی فضا سازی.
ما در تربیت نمی توانیم آدم ها را تک به تک تربیت کنیم; اگر تربیت صحیح خواسته باشیم, باید فضا ایجاد کنیم. افراد وقتی در فضای خاصی قرار بگیرند, مطابق آن فضا حرکت خواهند کرد.
خیلی از چیزها احتیاج به ارایه ی مستقیم کار ندارد. یکی از دوستان پاکستانی را دعوت کردیم برای ولیمه ی حج; ایشان گفتند: غذاهایتان خیلی بد مزه است; یعنی غذاهای شما فلفل ندارد; طعم ندارد. من به این موضوع فکر می کردم که چه طور شده ما به چنین غذاهایی عادت کرده ایم و پاکستانی ها و هندیها به آن غذاهای تند عادت کرده اند. این سوالی است که خیلی از روان شناسان پرسیده اند.
این ها یک تعلیم و تربیت پنهان است که از طریق فضاهایی که ایجاد می شود, شکل می گیرد. بعضی پدر و مادرها, در مورد درس خواندن بچه هایشان مشکل دارند. هرچه آنان را امر به این کار می کنند, آنان سر باز می زنند. مشکل این جاست که آنان می خواهند بچه را به طور مستقیم وادار به درس خواندن کنند. یکی از راه ها این است که حالت خانه را مثل کتاب خانه کنند; کاری که خود بنده سال ها است که در زندگی انجام می دهم. ساعت شش بعداز ظهر, ناگهان چهره ی خانه عوض می شود و هیچ کس بلند حرف نمی زند. تلویزیون و رادیو خاموش است و هر کس گوشه ای می نشیند و کتاب می خواند و هر کس وارد شود, گویی فضا به او می گوید که آقا کتاب دستت بگیر و برو بنشین بخوان. تنها کاری که در این جا انجام می دهم, مدیریت است. به احدی نمی گویم بخوان. اگر کاری خلاف خواندن انجام دهد, به او می گویم ساکت; الان هنگام بلند حرف زدن نیست و ... این فضا واقعا بچه را مجبور به درس خواندن می کند. در تربیت, فضا سازی مهم تر از کار مستقیم فردی است. فضاها با انسان صحبت می کنند.
در مسئله ی تربیت نسل منتظر نیز این نکته بسیار مهم است; بسیار مهم تر از پیام های مستقیمی است که می خواهیم به افراد بدهیم. یکی از فاکتورهای مهم در فضاسازی این است که وجود مبارک حضرت را جدی بگیریم و کوچک ترین شوخی و سهل انگاری به این موضوع وارد نکنیم; مانند مسئله ی قرائت قرآن. دستور الهی به ما می گوید:
(واذا قری القرءان فاستمعوا له ...);(6)
هنگامی که قرآن خوانده می شود, به آن گوش فرا دهید ... .
به محض شروع تلاوت, مثلا در تلویزیون, انسانی که می خواهد دیگران را تربیت کند, خودش باید ساکت باشد و با همه ی وجود به قرآن گوش فرا دهد. دیگر احتیاج نیست که دیگران را امر به گوش فرا دادن کنیم. این مسئله بسیار موثر است. از این طریق, در حقیقت احترام قرآن به وجود میآید. این مطلب در مورد خیلی چیزها باید ساری و جاری باشد.
2. گوشزد کردن اهمیت مسئله
شوخی و خنده جزء زندگی ماست; حتی در مسائل دینی نیز بعضی موقع شوخی می کنیم. در بعضی چیزها به هیچ وجه نباید شوخی وارد شود; از جمله قرآن و قیامت. نام قیامت که بیاید, باید اشک جاری شود. یکی از استادان ما تعریف می کرد که در تهران برادری داشتم که شیطنت می کرد. میآمد قم و می گفت دلم برایت خیلی می سوزد. توی شهری زندگی می کنی که یک سینما ندارد و بعد می گفت که همه ی تکنسین ها و مهندسین به جهنم می روند و شما به بهشت. ولی آن ها آتش جهنم را به وسیله ی علمشان خاموش می کنند.
مسئله ی قیامت طوری در قرآن بیان می شود که هیچ جای شوخی نمی گذارد. در مورد قیامت نباید شوخی کرد. در نانوایی زنی را دیدم که دستش با سنگ داغ سوخت. اعتراض کرد که چرا این را به من دادی. من گفتم این سوختن ها خیلی زود التیام پیدا می کند و باید از آتش جهنم بر حذر باشیم. گفت: این جا من نسوزم, جهنم هر چه می خواهد بشود, بشود. این حرف عین حماقت و نادانی است که بر یک شخص حاکم است. اگر بخواهیم نسل منتظر بار بیاوریم, با بعضی چیزها نباید شوخی کنیم. با نام امام زمان(عج) نمی توان شوخی کرد.
اگر بخواهیم نسل منتظر تربیت کنیم, باید با شنیدن نام ولی عصر(عج) حالمان دگرگون و چهره مان متغیر شود. این تغییر چهره تإثیر خودش را می گذارد. اگر بچه ای گوشه ی چشم تر ما را ببیند, از هزاران آموزش مستقیم بهتر است. آن بچه می بیند و در اعماق وجودش اثر می گذارد. نشان دهیم که ما درباره ی یک انسان مهم و بزرگ حرف می زنیم که سر سوزنی سهل انگاری در او وارد نمی شود. نام امام زمان (عج) که میآید بر می خیزیم و دست روی سر می گذاریم. این کاری بوده که امام رضا(ع) قبل از تولد امام زمان (عج) انجام می داده; این تکریم ها در عمل باید نشان داده شود و مهم ترین تربیت نسل منتظر این است که نشان دهیم سخن از شخص بسیار مهمی است.
3. انتقال معارف مهدوی
سخن از تعلیم معارف مهدوی است. خیلی چیزها باید به کودکان مان بیاموزیم. یکی از آن ها احادیثی است که در مورد حضرت است. انتقال این ها به کودکان بسیار کارساز است. من به طور تجربی این مسئله را درک کرده ام. در دوران کودکی من, بنده ی خدایی بود که هیئت تشکیل داده بود و بچه های کوچک تر را دعوت می کرد. هر وقت می رسیدیم می گفت: حدیث نماز را بخوانید. همه ی ما دسته جمعی می خواندیم: ((من ترک الصلوه متعمدا فقد کفر ...))(7) و خودش ترجمه می کرد: هر کس نماز را عمدا ترک کند کافر است. گویی از آن زمان, از آن جلسه, من همین جمله یادم میآید. چه قدر در دوران جوانی و نوجوانی, به فریادم رسید; آن گاه که با غرایز, شبهات و مسائل گوناگون مواجه می شدم. لازم است این فرازها را برای بچه ها توضیح دهیم. برخی چیزها را گزیده انتخاب کنیم تا بچه ها تکرار کنند و حفظ کنند این ها نگه دارنده ی آن ها است.
4. یاد کردن زیاد از امام زمان (عج)
یکی دیگر از چیزهایی که باید در مورد روش های تربیتی تاکید کنم, انجام آداب خاص و یاد کردن فراوان از امام(عج) است. ذکر امام و نام امام باید در زندگی ما فراوان باشد من یکی از چیزهایی که امروزه دیدم و بسیار موثر است, ختم قرآن است که با برنامه ریزیهای مدون و منظم, هر کس یک حزب یا جزء یا سوره ای از قرآن را برای قرائت قبول می کند و موظف است هر روز آن را انجام دهد. این ختم قرآن را برای امام زمان(عج) انجام می دهند; یعنی هر روز یک ختم قرآن صورت می گیرد. این نعمت بزرگی است که شامل حال آنان می شود. ما معمولا به طور منظم قرآن نمی خوانیم و این یکی از مشکلات جامعه ی ماست. این کار ما را موظف می کند. بعضی اوقات می بینیم که شخصی وقت ندارد, یا مشکلی دارد; به دیگران التماس می کند که آقا من نرسیدم این حزب را بخوانم شما بخوانید. همین مسائل انس با قرآن را زیاد می کند که ما باید این آداب را کشف کنیم و اجرا کنیم.
5. ایجاد شرایط خاص
نکته ی دیگر این که این چراغانی ها, روی کودکان تإثیر بسیار سازنده ای دارد. شیرینی دادن, عیدی دادن و ... که متإسفانه کم می بینیم که روز تولد حضرت مهدی به کسی عیدی بدهند. این کارها در ذهن بچه های کوچک تإثیر می گذارد و با دوام است. باید در این روزها شرایط خاص برای کودکان فراهم کرد: مثلا اگر به غذایی علاقه مندند آن شب آن غذا را درست کنیم. لباس نو پوشیدن خاطره ی خاصی دارد.
آسیب شناسی انتظار
در مورد آسیب شناسی انتظار نیز بحث هایی مطرح است. انتظار و وجود امام را باید از تخیلات و اوهام دور نگه داریم. حفظ و حراست عقلانی و منطقی یکی از وظایف ماست. متإسفانه مفهوم انتظار می تواند با خرافات آمیخته شود و مشکل ایجاد کند. یکی از بیماریهایی که ما در دنیای روان شناسی داریم, ((رفرنیک)) است; ایجاد نوعی هذیان و توهمات گوناگون. یکی از شکل های هذیان این است که انسان خودش را جای آدم های بزرگ بگذارد. آدم های رفرنیک خود را جای امام زمان(عج) می گذارند و گاهی خود همین آدم ها بشارت هایی در مورد امام زمان می دهند. ما به خاطر تخصص مان, رفتارهای فرد را متوجه می شویم. چند روز پیش, وقتی از دانشگاه بیرون
می آمدم, شخصی را دیدم که تیپ خاصی داشت که اگر کسی این بیماری را نشناسد فکر
می کند این شخص فرد مومن و متقی است و از روی آگاهی پیام می دهد. دیدم وارد شد و وسط دانشکده ایستاد و دور سرش هم چیزی بسته بود. گفت: امام زمان(عج) نیمه ی شعبان ساعت دوازده و یک دقیقه ظهور می کند.
این حریم, حریمی است که با بیماری و تخیلات و اوهام همراه است. کم ترین آماری که در بیماری روانی در همه گیرشناسی ها بررسی کرده اند, این است که حدود بیست و چهار درصد مردم, نوعی بیماری روانی دارند. بیماری روانی دیوانگی نیست; چیزهایی مانند وسواس و ... است. وسواس های فکری خیلی خطرناک تر و رنجآورتر است; هجوم افکار ناخواسته ای است که وقتی از مبتلایان می شنوم, تنم می لرزد. گاهی احساس می کنم هیچ دردی بالاتر از آن وجود ندارد. فکرهایی به ذهن فرد می آید که به هیچ کس هم نمی تواند بگوید. خیلی که اعتماد می کنند به یک روان شناس می گویند. از چهره اش هم معلوم نمی شود. این ها مسائلی است که می تواند به اندیشه و انتظار امام زمان(عج) لطمه بزند. توجه داشته باشیم که باید مرز بین واقع بینی امام زمان و تخیلات و اوهام و افکار منحرف را بشناسیم و از هم دیگر تفکیک کنیم.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
نجات بخش شیعیان
ا نا خاتم الا وصیإ و بی یدفع الله
البلإ عن اهلی و شیعتی;
من آخرین نفر از اوصیا هستم. خداوند به وسیله ی من بلا را از خانواده و شیعیانم بر طرف می گرداند.
از سخنان امام زمان (عج)
بحارالانوار, ج 52, ص 30.
1. استاد دانشگاه و قائم مقام وزیر آموزش و پرورش در انجمن اولیا و مربیان کشور.
2. منظور, وقایع بیستم شهریور 1380 ه" . ش (یازدهم سپتامبر در امریکا) است.
3. رییس جمهور فعلی امریکا (1380 ه" . ش).
4. بحار الانوار, ج 41, ص :2 ... به خدای کعبه رستگار شدم ... .
5. شیخ حر عاملی, وسائل الشیعه, ج 9, ص 184.
6. سوره ی اعراف (7), آیه ی 204.
7. بحار الانوار, ج 30, ص 673.
طرحی در باب مفاهیم و مضامین روان شناختی اسلام
بیشک علوم روان شناختی، وقتی نسبتی با معارف دینی پیدا میکند، جای تحقیقات و کارهای فراوانی پیدا میکند، خارج از این بحث که علم انسانی اسلامی داریم یا نه؟ و اگر داریم چه توجیهی برای آن داریم؟ عرض میکنم که در قلمرو مسایل روان شناختی و مفاهیم دینی که با این مسایل ارتباط پیدا میکند، جای تحقیقات واقعا دامنهدار و گستردهای وجود دارد . یکی از بزرگترین زمینههای تحقیقی که در مقایسه مسایل روانشناسی با مفاهیم اسلامی پیدا میشود، این است که مفاهیم اسلامی در حوزه مسایل روان شناختی را تحقیق و مناسبات اینها را با مفاهیم متناظر روانشناسی تبیین کنیم . این سنجش هم با ما کمک میدهد که مفاهیم و مضامین روانشناختی اسلام را بهتر بشناسیم و پایهای میشود برای بسیاری از پژوهشهای دیگر در همین قلمرو، پیشنهاد ما در این طرح بیان مصداقی از همین بحث است و سؤالی که در این طرح در جستجوی پاسخی به آن هستیم این است که عجب، کبر و مفاهیمی از این دست، چه مناسبتی با «احساس ارزش» و ««احساس منزلت اجتماعی» دارد؟
در توضیح این پرسش باید گفت: تقریبا مکاتب، در شاخهها و گرایش مختلف روانشناسی اختلاف نظری در اصل این دو نیازی که به آن اشاره خواهم کرد، ندارند . این دو نیاز عبارتاند از: 1 - احساس ارزش و رضایت از خویش; 2 - احساس شان و منزلت اجتماعی . تقریبا تردیدی نیست که یک شخصیتسالم و متکامل، شخصیتی است که این دو نیاز را پاسخ داده باشد و در یک حد قابل قبولی، هم در روان خود احساس ارزش و احساس شخصیت و رضایت از خویشتن کند، و هم در ارتباطات اجتماعی و در مناسباتی که با دیگران برقرار میکند، احساس شان و منزلت اجتماعی و کرامت اجتماعی بنماید . فرق یان دو نیاز هم، روشن است، نیاز اول، جنبه نفسانی و شخصی و درونی دارد و نیاز دوم، در مناسبات اجتماعی معنی پیدا میکند .
این دو احساس که خیلی به هم نزدیک هم هستند، یکی در عالم درون و دیگری در مناسبات اجتماعی تحقق مییابد . اولی برای انسان جدا و مجزای از جامعه هم نیاز است ولی دوم برای انسان در میان جمع نیاز است . البته همان طور که نیز مستحضر هستید در جزئیات و ریزه کاریهای این نیازها، دیدگاهها و نظریههای مختلفی وجود دارد .
ولی در اصل وجود این دو نیاز و احساس و این که سلامت روانی آدمی در گرو تامین اینهاست، یکی وفاقی میان روان شناسات هست تجارب شخصی ما هم، مؤید آن است و هم در ادیان الهی و هم در تفکرات فلسفی فیلسوفان در مباحث علم النفس و هم به نحوی در تفکرات عرفانی مطرح و مورد توجه و تایید بوده و بر این نکته هم تاکید ورزیده شده است که تامین اینها بر سلامت روانی مؤثر است و از سوی دیگر، وجود این دو احساس نشانه سلامت روانی است و انسان سالم کسی است که این دو احساس مثبت را دارد .
اکنون با توجه به بحثی که طرح شد، جای این پرسش هست که در آموزههای دینی با این دو احساس نیاز ضروری بشر و آن نقشی که در سلامت روانی دارند، چه برخوردی و چگونه با آن عمل شده است؟ به عبارت دیگر، رویکرد دین و اسلام به این دو نیاز مهم بدن در سلامت روان چه رویکردی است؟
برای بررسی و پاسخ به این پرسش بایستی به مفاهیم مرتبط با این مبحث مراجعه کنیم: مجموعه مفاهیمی را که با این بحث نزدیکی و ارتباط دارند، میتوان به دو بخش تقسیم کرد: یک دسته از مفاهیمی که کم و بیش این دو احساس را تایید و تقویت میکند مفاهیم عزت نفس، غنای نفس، کرامت انسان، حرمت انسان مؤمن و انسان به طور کلی، ضرورت حفظ آبرو، پرهیز از مواضع تهمت و مفاهیمی از این دستبه شکل برجستهای هم سوی با این تلقی است که الان در روانشناسی وجود دارد . در واقع، این مفاهیم، این مفاهیم، سابقه این بحث را در منابع اسلامی و تفکر دینی نشان میدهد و بخشی از آنها در بحثهای فقهی عنوان شده است و بخشی از آنها در بحثهای اخلاقی و بخشی هم در مباحث عرفانی و یک مجموعه واقعا ارزشمندی است .
دسته دوم مفاهیمی است که ممکن استبه ظاهر با این دو احساس اساسی انسان ناسازگار و معارض جلوه کند;
دسته اول را که به نحو مؤید و همسو است رها میکنیم و مورد بحث فعلی ما نیست، و به گروه دوم از مفاهیم میپردازیم، و ابتدا در هر یک از آنها توضیحی و تحلیلی از آن مفهوم ارائه میدهیم و نهایتا بررسی میکنیم که آیا آن مفهوم نفی میکند احساس رضایت از خویشتن و احساس شان و منزلت اجتماعی را که نیاز انسان استیانه؟
این مفاهیم، حدود 10 عنوان است که فکر میکنم به 4 - 3 عنوان مهمتر اشارهای بکنیم .
عجب
اولین مفهومی که ممکن است در این جا نوعی ناسازگاری و معارضه را به ذهن بیاورد «عجب» است، مفهومی که در اخلاق اسلامی، فوق العاده مورد توجه قرار گفته است و در روایات و دعاها و مناجات فوق العاده روی آن تاکید شده است . و انسان از این که دچار عجب بشود بر حذر داشته شده است . پرسش مهم این است که «عجب» با دو نیاز پیشین چه نسبتی دارد آیا آن را نفی با تایید میکند یا برخوردی ندارد یا مکمل آن است؟
برای دستیابی به پاسخ مناسب است در آغاز تحلیلی از مفهوم عجب و ماهیت و حقیقت آن و نیز عوامل وآثارش داشته باشیم .
«عجب» را با دو نگاه میتوان تحلیل کرد اول: تحلیل آن با قطع نظر از نگاه دینی و با یک نگاه روانشناسی و انسانی; دوم: تحلیل آن با نگاه الهی و دینی . در تحلیل با نگاه عادی به عجب میتوان گفت: حقیقت عجب این است که انسان به یکی از این چند دلیل از جایگاه واقعی، ارج و منزلت واقعی خود غافل میشود . این دلیلها به این ترتیب است:
عامل اول: غفلت انسان، از نقاط ضعف و آسیب خود . آدمی به دلیل «حب ذات» غالبا امتیازها خوبیهای خود را بهتر میبیند، حب ذات ما را میبرد به سمت این که نقاط قوت و برجستگی خود را ملاحظه و از نقاط ضعف خود غافل باشیم .
عامل دوم: انسان که به د لیل حب ذات از نقاط قوت وامتیاز دیگران غفلت میورزد .
عامل سوم: سرمایهها و نقاط وقتخود را پیش از حد واقعی آن پنداشتن و یا ارزش گذاشتن، عامل مهم دیگر است و از همان علت پیشین .
عامل چهارم: انسان از هدفهای عالیتر در روابط اجتماعی خودش غفلتبورزد و سطح اهداف آگاهانه خودش را به یک سطح خیلی پایین تنزیل بدهد .
عامل پنجم: انسان از پیچیدگی آن فعل و انفعالات روانی و ظرافتهایی که باید انسان در روح خودش طی کند تا به یک شخصیت کامل و سالم برسد، غافل باشد . بنابراین، غفلت از این پنج عامل پایه آمدن نوعی خود بزرگبینی، خود بزرگ باوری و خود پسندی خواهد شد; و هر انسانی ممکن استبه این مرض روحی و غفلت از این پنج عامل گرفتار در اثر این نگاه غافلانه و جاهلانه به خود، به عجب مبتلا شود .
اکنون به تحلیل نوع دوم و با نجگاه دینی میپردازیم؟ در نگاه و تحلیل دینی همه آنچه در بحث پیشین مورد پذیرش است . یعنی اسلام قبول دارد که برای این که عجب پدید نیاید، غفلت از آسیبها و ضعفهای خود نباید کرد و از امتیازهای دیگران و هدفهای بلند و از پیچیدگیهای قواعد روانی در وصول به هدف هم نباید غافل باشیم . منتهی اسلام میگوید همه نعمتها و داراییها و تواناییهای آدمی از آن خداست و از منبع الهی و غیبی نشات میگیرد و حقیقت آدمی، فقر است و بدون عنایات الهی چیزی نیست "بی عنایات خدا هیچایم هیچ" . بنابراین، از دیدگاه الهی غفلت از وابستگی و پیوستگی سرمایهای انسان به خداوند، عامل دیگری است که منشا عجب میشود . دین آن عوامل پنچ گانه را قبول دارد; اما در مفهوم دینی «عجب» دقیقتر است، ممکن است کسی با نگاه عادی و طبیعی گرفتار عجب نباشد . یعنی از عوامل پنچ گانه فارغ شده باشد، اما توجه به انتساب امور به خدا، ندارد، این عجب است در یک سطح بالاتری . بنابراین، عجب در منطق دینی با عجب در منطق روانشناسی وضعیت اقل و اکثر دارند . دو مفهوم متباین نیستند . در منطق روانشناسی عجب ناشی از آن پنچ عامل است و در اسلام علاوه بر آنها بر یک عامل بالاتری هم تاکید میشود . البته در بیانان دینی بیشتر روی عامل ششم تکیه میشود، ضمن این که آنها هم نفی نمیشوند .
غزالی در احیاء العلوم میگوید: «العجب: اعظام النعمه مع نسیان نسبتها الی الخالق» یعنی عجب عبارت است از: «بزرگ دانستن نعمت و غفلت از انتساب و وابستگی آن به خداوند» .
اگر بخواهیم در منطق دینی تعریف جامعی ارائه کنیم باید بگوییم، عجب عبارت است از خود بزرگ بینی و خود بزرگ باوری ناشی از غفلت از امور شش گانه پیشین .
در متون دینی عجب مودر تندترین و سختترین نکوهشها قرار گرفته است تا آن جا که روایت میگوید خداوند گاهی بندگاه خوب خودش را رها میکند و آنان به بعضی لغزشها دچار میشوند تا از عجب تهی شوند . گاهی نیز جلو توفیق ویژه مؤمن گرفته میشود تا در درون وی غوغای غافلانه عجب بر پا نشود . در روایت دیگری آمده است: گناهی که تو را به توجه پشیمانی وا دارد، از نیکی ای که تو را به عجب وا دارد، بهتر است . اسلام حساس است که انسان نسبتبه خویشتن دارای نگاه واقع بینانه و غیر غافلانه باشد . این همه تاکید برای این است که عجب منشا بسیاری از گناهان میشود، لغزشها میآورد، و انسان را به حالت تنهایی و وحشت میبرد . عجب، احساس تنهایی و وحشت روحی میآفریند وآفت عقل واندیشه مانع رشد و کمال انسان است، و موجب برانگیختگی خشم دیگران میشود .
اینک ببینیم عجب باتحلیلی آن از آن به عمل آمد با احساس رضایت مثبت چه نسبتی دارد؟ آیا دین میخواهد بگوید آن رضایت مثبت که پایه شخصیت متعادل و متکامل و سالم است، درست نیست؟ پاسخ این است که این دو با هم منافاتی ندارند، احساس رضایت مثبت از خویش، یعنی آگاهی و اعتماد واقع بینانه بر سرمایههایی که انسان دارد و نکوهش عجب در وقاع مکمل آن است و به این نکته اشاره دارد که در کنار آن آگاهی و اعتماد بر خویشتن، از ضعفهای خود، امتیازات دیگران و ارتباط همه نعمتها به خداوند، نباید غفلت ورزید، چرا که غفلت از امور پنچ گانه پیشین که همه واقعیات موجب میشود که احساس رضایت از خویشتن از حد واقع بینانه به سطح غیر واقع بینانه و غافلانه و جاهلانهای که مخرب کل شخصیت میشود، فرو افتد . بنابراین، «احساس رضایت مثبت» آن است که با توجه، عنایت ودر نظر گرفتن آن پنچ عامل و روحی و روانی باشد و «احساس رضایت مثبت» که ما درمفاهیم دینی به آن عجب میگوییم، این است که رضایت از خویشتن همگام بشود یا غفلت از آن پنچ نکته، این دو نه تنها با هم تنافی ندارند، بلکه دو روی یک سکه و مکمل یکدیگرند .
به عبارت دیگر، احساس رضایت از خویش آن گاه منفی است که با غفلت از یکی از آن پنج امر در آیند و اگر این غفلتها را انسان کنار گذاشت و جایگاه، منزلت و اندازه واقعی خود را پیدا کرد، احساس رضایت مثبت پدید میآید .
اکنون با توجه به این تحلیل مناسب است نگاهی به روایات داشته باشیم . اتفاقا در کنار آن همه روایاتی که میگوید عجب نداشته باش، و عجب را نکوهش میکند، گروهی از روایات وجود دارد که نشان میدهد که عجب، مضاد با آن احساس رضایت اثر خویش نیست . پارهای از روایات دلالت میکند که اگر انسانی برای کار خوبی که انجام داده شادمان باشد و احساس نشاط کند، چیز بدی نخواهد بود . بدی در حدیثی قدسی آمده است: «یا عیسی افرح بالحسنة فانها لی رضا .»
«پیامبرم، به کار نیکی که انجام میدهی، خوشحال باش; چون آن موجب خوشنودی من میشود .» یعنی نفی نشده که انسان وقتی شخصیتخوبی دارد یا کار نیکی انجام داده است، رضایت از خودش نداشته باشد . خدا میگوید خوشحال باش، نشاط داشته باش که این کار را انجام دادهای . منتهی میان عجب واحساس خوشحالی مرز حساسی است، اگر این نشاط و انجام کار نیک، با آن پنج عامل و غفلت همراه نشود، چیز خوبی خواهد بود . و اگر با آن غفلتها همراه شود، سم مهلک خواهد بود و مرز این دو خیلی باریک است .
در روایت دیگر آمده است
«العباد الذین اذا احسنوا، استبشروا .»
«بندگان نیک کسانی اند که وقتی کار نیک انجام دهند، خوشحال میشوند .»
«یا من سرته حسنته و سائته السیئته، فهو مؤمن .»
«کسی که کار خوب در او خوشحالی بیافریند و کار بد او را ناراحت کند، مؤمن است .
پس این خوشحالی و احساس رضایت مذمت نشده است .
«سئلته عن الرجل، بعمل شئیا من الخیر فیراه فیسره ذلک .»
از امام باقر - علیه السلام - پرسیدند: یک آدمی، کار خوبی انجام میدهد، و چون دیگری آن را میبیند، او خوشحال میشود، آیا این بد است؟ حضرت فرمودند: «لا باس، ما من احد الا و هو یحب ان یظهر له . . . .»
«باکی نیست، چون هر کس دوست دارد که دیگران او را به نیکی بشناسند . یعنی داشتن این احساس ارزش، و منزلت اجتماعی و نگاه مثبت دیگران، نیست . بد آن است که کار را برای این انجام بدهد . فقط انگیزهاش همین باشد . این چیز بدی است .
کبر
مفهوم دیگری که در اخلاق اسلامی بر آن تاکید شده است، کبر است . کبر غیر از تکبر و عجب است . فرق کبر باعجب در این است که عجب خودپسندی و خود بزرگ بینی و خود بزرگ باوری است اما کبر خود برتر بینی است . عجب حالتی است درونی و سبتبه خود انسان است . اما کبر در سنجش انسان با دیگران است، یعنی برتری خود نسبتبه دیگران دیدن و تکبر اظهار کبر است . خود برتر بینی را وقتی که در عمل اظهار کنیم، میشود تکبر . تکبر در واقع برتری جویی است . فرد در مقام اعمال برتری خویش بر آید و آن را بر دیگران تحمیل بکند، تکبر آمیخته با تحقیر دیگران است . در تعریف کبر گفتهاند: «رکون النفس الی رؤیتا فوق الغیر، یوجب الفرح و السرور» ، «خود برتر دین از دیکارن به جگونهای که باعثخوشحالی و سرور بشود .»
تحلیل آن، این است که از دیدگاه عرفی و روانشناسی پدید آمدن کبر باعث عبور از مرز شخصیتسالم است; چون در مقام سنجش خود با دیگران دچار اشتباه و غفلت میشود و از دیدگاه دینی نیز، کبر غفلت از نسبت واقعی خود با دیگران است منتهی با توجه به نکتهها و نگاه توحیدی . در این نگاه باید توجه داشت که اگر من دارم از خداست و اگر دیگری ندارد احتمالا سرمایهها و نعمت هایی دیگری دارد که ممکن است کمبود ظاهری او را جبران کند و بعید نیست که آن کسی که من او را کوچکتر میبینم، واقعا برتر باشد . در روایات تاکید شده که درباره این نسبتها با سادگی قضاوت نکنید . هر چقدر نقاط قوت و خوبی داشته باشید، ولی باز ساده مپنداریدو بدانید که فلسفه خلقت انسان راز و رمز برتری دارد و ممکن استشما با همه کمالاتی که دارید، از یک فردی که به ظاهر هیچ مزیتی هم ندارد، پایینتر باشید .
روایات ما را به سه نکته توجه داده و بر آن تاکید ورزیدهاند:
1 - همه چیز از آن خداست ;
2 - در آن ارزش گذاریهای معنوی و اصلی انسانی، ممکن استشخصیت مقابل که به ظاهر چیز کمی هم دارد، یک راز و رمز و اسراری داشته باشد که بر همه سرمایههای تو غالب و مخفی باشد .
3 - توجه بر این که بر نقاط ضعف خودت همواره توجه داشته باش و بدان، نقاط ضعف زیادی داری . در این جاها است که منطق الهی برجستگی ویژهای پیدا میکند . در منطق عادی انسان باید ضعفهای خودش را بداند، امتیازهای دیگران را هم بداند، دقیق باشد و ساده انگار نباشد، ولی فرض کنیم به جایی رسیدیم که واقعا او کمتر دارد و توجه هم بیشتر داری، آیا این دلیل بر این میشود که تو خود را برتر ببینی؟ این جاست که منطق مادی و عرفی نمیتواند بر کبر و تکبر غلبه کند ولی منطق الهی میتواند غالب باشد . از دو جهتیکی از این جهت که ضوابط ارزش گذاریهای معنوی فوق العاده پیجیده است و نمیتوان بر آن به طور کامل وقوف و احاطه یافت . این قاعده انسان را متواضع میکند و آدمی حد خود را میداند و ارزش و منزلت دیگران را به سادگی زیر پا نمیگذارد . از جهتدوم منطق الهی میگوید بر فرض اساس ملاکهای واقعی فردی برتر از دیگری اما این دلیل خود برتر بینی نمیشود; زیرا در نگاه توحیدی همه امتیازها ونعمتها از خداست و در هر حال، دیگران هم خلق خدا و جلوهای از جلوههای الهی اند و تحقیر آنان معنی ندارد . بنا بر تحلیلی که از کبر به عمل آمد میبینیم که کبر با احساس رضایت از خویشتن برخوردی ندارد; در رضایت از خویشتن، هنگامی مثبت و مایه شکوفایی است که با این غفلتهای که مورد اشاره آمیخته نشود و اگر با آنها آمیخته شد، دیگر مثبت نیست .
در مفهوم تکبر هم داستان همین است، معنی تکبر این نیست که من برای خودم منزلت اجتماعی ای احساس کنم، بلکه تکبر این است که بخواهم منزلت دیگران را زیر پا یگذارم . اگر به روایات مراجعه کنیم، بحث روشنتر میشود; ابوذر نقل میکند که رسول گرامی - صلی الله علیه و آله - فرمود: «من مات و فی قلبله مثقال ذرة من کبر، لم یجد رائحة الجنه، الا یتوب قبل ذلک .»
کسی که بمیرد در حالی که در دل او ذرهای از کبر و برتری جویی و برتری خواهی وجود داشته باشد، بوی بهشت را نمیشنود مگر این که توبه بکند . ابوذر میگوید من احساس میکنم آراستگی ظاهر دارم، مرتب هستم آیا این همان کبر است که به آن اشاره کردید؟ رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بهشکل خیلی زیبایی به او جواب داد . گفت: ابوذز، کیف تجد قلبک» به قلب خودت مراجعه کن، ببین چطور میبینی؟ چه مییابی؟ آیا در درون خود احساس برتری بر دیگران میکنی؟ فخری بر دیگران میفروشی؟ ابوذر میگوید: «اجده عارفا بالحق، مطمئنا الیه .» یعنی: قلبم آگاه، متوجه و مطمئن به حق مییابم و اینها موجب فخر فروشی و تحقیر دیگران نیست . و همه را از خدا میبینم . حضرت میفرمایند: اگر این معرفت قلبی بخ حق و نگاه واقع بینانه بخ خویشتن داری، این کبر نیست . این روایتبه خوبی مرز احساس رضایت از خویشتن و کبر را نشان داده است، احساس منزلت و شان اجتماعی و آراستگی ظاهر کبر نیست . بعد میفرماید: «ولکن الکبر ان تترک الحق و تتجاوز الی غیره» یعنی تکبر این است که دیگران را کوجک بشماری و حق را حاکم نبینی .
بنابراین که احساس رضایت از خویشتنباعجب و کبر تنافی نداشت، احساس منزلت اجتماعی هم با تکبر برخوردی نداشت . این بحث در نتیجه با آیه: «اما بنعمت ربک فحدث» همخوانی دارد آیه میگوید: نعمتهای الهی را بیان کن اما به عنوان نعمت الهی .
در جمع بندی نهایی میتوان گفت: مفاهیمی مانند «عجب» و «کبر» و «تکبر» بر خوردی با آن احساس رضایت از خویشتن و احساس منزلت اجتماعی ندارد، بلکه مکمل آنهاست و مرز آنها هم تبیین شد . اسلام، احساس رضایت از خویشتن را نفی نمیکند، منتهی چون یک کشش طغیانآمیز درونی در ما برای عبور از این مرز هست و خطر فرو افتادن در احساس رضایت از خویشتن منفی و احساس برتری جویی وجود دارد، نکوهش عجب و کبر و لجام زدن بر طغیان درونی در روایات بیشتر مورد تاکید قرار گرفته است . روایات بر این امر تاکید کرده است که تکبر، ریا، سمعه، حب شهرت، حب ریاست، تزکیه المرء بنفسه و مانند آن به شدت مذموم است; چون در طبع ما یک نوع میل به عبور از مرز خط قرمز وجود دارد . لذا از این رو، حضرت امیر - علیه السلام - در نهج البلاغه هر جا از مناقب خود تعریف میکند خیلی برای حضرت سخت استبا این که خدا میفرماید و اما به نعمت ربک فحدث ولی چون خیلی مشکل است که انسان از آن حد معقول عبور نکند و به مبالغهها در نیفتد و اغراقها در او ظهور و رسوخ نکند و به دلیلی که خود این گفتن یک آسیب هایی در درون ما ایجاد میکند بدون توجه و ذکر این که از خدا است، از این رو است که برای حضرت علی - علیه السلام - سخت است .
نکته دیگری هم که در پایان باید گفت این است که در ورای غلبه غرور، کبر و تکب
12 روش برای ایجاد خلاقیت و ایده های بزرگ در ذهن
خلاقیت باعث بروز افکار بزرگ در انسان میشود. اما معمولا
سـخت ترین مرحله نــقطه شروع است. افکار بزرگ ما را به سمت پیشرفت راهنمایی کرده و فردایی روشن را برایمــان به ارمغان می آورند. با به کارگیری اصولی که دراین قسمت برای شما شرح می دهیم می تـوانـیـد یـک تـجارت بزرگ و
بی نقص راه اندازید. ما متاسفانه ذهن خود را به انجام این امور عادت نداده ایم. این امر سبب میشود تـا توانایی خـود را بـرای دامـن دادن بـه تـصورات و تخیلات از دست داده و در نـتـیـجه قـدرت تـخـیـل خـود را به کار نگیریم. به همین دلیل
فرصتهای بی شماری را به آسانی از دست می دهیم. ایـده های بـزرگ از مـحـلی فـــرای باورهای شخصی نشات می گـیـرند. بـاید بـه دوردسـت هــا بنگرید و افکار متفاوت را آزمایش کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید. عده ای بـــا به کار نگرفتن ذهن خود آنرا به طرز وحشتناکی بی حس و کرخت می کنند، چنین رفتاری باعث می شود درخت افکار شما هیچ گاه به بار ننشیند.
1- زیاد مطالعه کنید
ذهن شما همانند بدنتان برای اینکه رشد پیدا کرده و پرورش یابد نیازمند تمرین و تحرک است، و چه تمرینی بهتر از کتاب خواندن. سعی کنید با افکار و عقاید انسان های موفق در طول تاریخ آشنا شوید. شرح حال و تاریخچه زندگی هر یک از آنها را مرور کنید و از آن درس بگیرید. با مطالعه این کتب می توان حدس زد که چگونه این افراد بزرگ ذهن خود را برای رسیدن به بهترین ها پرورش داده بودند. همچنین می توانید مجلاتی نظیر تجارت و یا اقتصاد روز را نیز مطالعه کنید. با آگاهی از نظرات دیگران پیرامون مسایل مختلف شما سطحی نگری را کنار می گذارید و با یک دید عمقی به موضوعات مختلف می نگرید.
2- فرصت هایی را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهید
شاید بروز بسیاری از مسائل را به شانس واگذار می کنید. تصور شما نادرست است. شاید بعضی مواقع حس می کنید که مغزتان اصلا کار نمی کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد. اما مواقعی هم وجود دارد که ذهنتان به قدری فعال است که می خواهید انیشتن را به رقابت دعوت کنید. تنها مشکل موجود این است که این زمان طلایی مواقعی که شما به آن نیاز دارید، ظاهر نمیشود. زمانی که ذهن در حال فوران است تا آنجا که می توانید به افکار خود پر و بال دهید. اجازه دهید افکارتان مثل آب آتش نشانی به بالاترین نقطه صعود کنند. هنگامی که برای پرواز کردن به ذهن خود فضا می دهید، او شما را به دوردست ها خواهد برد و نتایج شگفت انگیزی را بدست خواهد داد.
3- یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید
هنگامیکه افکار بی نظیر به ذهن شما خطور می کنند از ذخیره کردن آنها اطمینان خاطر حاصل کنید. در این امر به یادداشت های ذهنی اکتفا نکنید زیرا ممکن است به دست فراموشی سپرده شوند. سعی کنید همیشه یک دفترچه یادداشت و یا یک ضبط صوت به همراه داشته باشید به ویژه در کنار تخت خواب خود برای مواقعی که افکار طلایی در حدود ساعت 2 نیمه شب به ذهن شما خطور می کنند. هنگامیکه افکارتان در جایی ثبت شوند، شما به راحتی می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید و آنها را به سرعت به کار ببندید. افکار بزرگ نیز مانند میوه ها فقط تا زمانی که تازه و شاداب باشند قابل استفاده هستند.
4- از افکار دیگران بهره بجویید
بهره جستن از افکار و عقاید دیگران نیز به نوبه خود روش مناسبی برای گسترش ایده های شخصی شماست. افراد مختلف دارای نقطه نظرات و چشم اندازهای متفاوتی هستند. توانایی های آنها مختلف است و سوابق و پیشینه های متفاوتی دارند. کارکرد ذهن افراد منحصر به فرد است. با مطرح شدن یک بحث در میان جمع ، آنقدر پیشنهادهای مختلف شنیده می شود که نیمی از آنها هرگز به ذهن شما نمی رسیدند. به این طریق شما میتوانید با کوله باری سرشار از افکار متفاوت در جاده تصمیم گیری گام بردارید.
نسبت به نظر هیچ کس بی توجهی نکنید . شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسند اما شاید مانند صدف هایی باشند که در خود گوهرهای گرانقیمتی را جای داده اند. درست نیست که در مورد نظر دیگران به قضاوت بنشینیم سعی کنید به جای قضاوتهای بیهوده آن ها را سبک سنگین کرده و در امور روزمره خود به کار بندید.
5- تغییراتی در محیط اطراف خود ایجاد کنید
گاهی اوقات تنها چیزی که باعث می شود ذهن خسته شما را دوباره به کار اندازد تغییر وضع ظاهری محیط اطرافتان است. اگر چشم انداز پیرامون شما تغییر کند، ذهن شما نیز به صورت ناخود آگاه به سمت یک دیدگاه جدید تغییر جهت می دهد. اگر تمام مدت در پشت میز خود بنشینید ذهن خود را در آن شرایط محدود می کنید و هیچ فضایی برای برانگیختگی او باقی نمی گذارید.
بنابر این میتوانید پیاده روی کنید، به باشگاه ورزشی بروید، کنار آب رود بنشینید و در کل به یک مکان جدید قدم بگذارید تا ذهن شما نیز بتواند آزادانه به تمرین و تقلا بپردازد.
6- بر روی شکاف میان دو نسل خط بطلان بکشید
ذهن کودکان تروتازه و شاداب است. آنها جسور هستند و احساساتشان از طریق فشار های اجتماعی سرکوب نشده است. به جهان با شگفتی می نگرند و مانند بزرگترها پاکی و معصومیت خود را از دست نداده اند. با کودکان پیرامون مسائل مختلف صحبت کنید تا با نقطه نظر ساده و بی آلایش آنها آشنا شوید. اگر می خواهید مشکلی را حل کنید نظر آنها را نیز جویا شوید. عقاید آنها شما را به تعجب وا می دارند. آنها قصد تاثیرگذاری در دیگران را ندارند و همه چیز را تنها با اتکا بر پاکی و صداقت بیان می کنند.
از سوی دیگر با افراد سالخورده و مسن نیز مشورت کنید. آنها مدت ها پیش با تمام این مشکلات مواجه شده اند و با آن دست و پنجه نرم کرده اند. تجربیاتشان آنقدر سودمند و با ارزش است که هیچ قیمتی را نمی توان بر روی آن گذاشت. پس آنها را دست کم نگیرید، با دیدگاههایشان نسبت به زندگی آشنا شوید و از آنها درس بگیرید. قطعا شما را به سوی جهت مناسب هدایت می کنند و از مشکلات در امان خواهید بود.
7- به رفیق شفیق خود مراجعه کنید
همه ما دوستی داریم که به نظر میرسد توانایی پاسخ به تمام مسائل و مشکلات ما را دارد. چرا تنها در مورد مشکلات شخصی از او کمک می خواهید؟ بد نیست گاهی در مورد مسائل مهمتر نیز از او یاری بجویید.
8- به توانایی های خود اتکا کنید
قواعد و اصول کلی را برای یک لحظه هم که شده فراموش کنید. این رهنمون ها در جای خود مفید هستند اما ممکن است مانند یک چشمبند عمل کرده و قدرت داشتن دید وسیع را از شما بگیرند و اجازه دیدن چشم اندازهای متفاوت را به شما ندهند. هرزگاهی خود را از قید و بند قوانین آزاد کنید. شما می توانید بدون توجه به کارآیی روش های گذشته به آسانی و بدون بروز هیچ شک و تردیدی در راه مورد نظر خود گام بردارید. کمی جسارت به خرج دهید و سیستمهای فعلی را زیر سوال برید.
9- در حیطه کاری خود به فعالیت بپردازید
خیلی خوب است که به ذهن خود اجازه دهید آزادانه به گردش بپردازد. اما این گردش باید در حیطه دانش شما انجام پذیرد. اگر یک طراح هستید لازم نیست راه حلی برای مشکلات اقتصادی پیدا کنید. افکار شما تنها در رشته ای که مهارت دارید خوب کار می کنند و در سایر رشته ها نتیجه ای مصیبت بار را به دنبال خواهند داشت. اگر نیاز به ورود به قلمرو دیگری را دارید بهتر است قبل از هر کار با یک متخصص مشورت کنید و اجازه انجام کلیه امور را به دست او بسپارید تا با استفاده از دانش و تخصص خود عمل کند.
10- به ذهن خود آزادی عمل دهید
آیا با تمرین های رایج نویسندگان آشنایی دارید؟ آنها برای مبارزه با محدودیت ها یک روش بسیار جالب را برگزیده اند. فقط کافی است قلم را بر روی کاغذ گذاشته و هر آنچه که در ذهنتان است را بر روی کاغذ بیاورید. میتوانید از مشکلات شروع کنید و به دنبال هیچ گونه ارتباطی در دست نوشته های خود نباشید. مهم نیست که تا چه حد عبث و نا معقول به نظر می رسند. بعدا می توانید مثل یک جدول تناوبی آنها را سازماندهی کنید، در آخر نیز امکان دارد به چیزی دست پیدا کنید که بیهوده و بی ربط باشد اما چیزی که در این مبحث حائز اهمیت است این است که شما به ذهن خود اجازه غرق شدن در مسائل مختلف را داده اید و این خود یک امتیاز محسوب می شود. هیچ کس نمی داند شاید به نتیجه ای برسید که سال ها منتظر آن بوده اید.
11- ایده های گذشته را از نو بسازید
افکار شما مثل کامپیوتر هستند. هر چند وقت یک بار نیاز است که سخت افزار آن را ارتقا دهید. ایده های بزرگ گذشته را پیش روی خود بگذارید و بر روی آن ها عملیات نوسازی انجام دهید. آن ها را اصلاح کنید و برای بهبودی آن ها تلاش کنید. ضمائم لازم را نیز برای تقویت هر چه بیشتر به آنها بیفزایید. این کارها را می توان با نوشتن عقاید اولیه خود بر روی کاغذ و نظم دادن به آشفتگی ذهنتان انجام دهید. عالی به نظر میرسد پس منتظر چه هستید؟ بهتر است در انجام آن تعجیل کنید.
12- از الهه وجودتان یاری بخواهید
آیا یک شی، آهنگ، مکان و یا یک شخص خاص وجود دارد که حضور و یا تجسم او برای شما خوشایند بوده و به ذهنتان نیرویی همچون قدرت موتور جت می دهد. از هیچ تلاشی برای رسیدن به آن مضایقه نکنید. تنها یک چنین چیزهایی هستند که شما را به سمت ابتکارات بدیع رهنمون می سازند. از وجود آن بهره بجویید و اجازه دهید تا انوار طلایی آن به درونتان نفوذ کند و ذهن شما را در بر گیرد.
یک ایده بزرگ از چه ویژگی هایی برخوردار است
شرکت ها و کمپانی های بزرگ به ویژه آن دسته که بر روی مسائلی نظیر طراحی و تبلیغات کار می کنند، سرمایه گذاری های عظیمی صرف می کنند تا به کارکنان خود آموزش دهند که چگونه میتوانند ذهن خود را آزاد کنند تا سرچشمه ایده های بزرگ باشند. خیلی از آنها از کارمندان درخواست ارائه لیست هفتگی ایده ها را میکنند. در چنین محیطی چیزی به عنوان فکر بد وجود ندارد فقط بعضی ایده ها خام هستند.
بنابراین خیال بافی و رویا پردازی کنید تا ذهـن شما به نظریه پردازی عادت کند و از قلمرو سادگی بیرون آید. قدری افسار گسـیـخـــته باشید تا پندار شما به بلندی ها پرواز کرده و اوج گیرد.
منبع:
http://www.mardoman.com/success/greatideas.aspx
خشونت و ویژگیهای جسمی - روانی
تیپهای بدنی و کژ رفتاری
بسیاری از نظریه پردازان در تبیین زیست شناختی کژ رفتاریها، تیپ بدنی و شخصیت را به هم مرتبط میدانند، حتی از زمان بقراط تیپهای مختلف بدنی و ارتباط آن با شخصیت فرد مورد توجه بوده است. امروزه نیز میتوان، تیپ شناسی را در نظریه برخی از اندیشمندان پیدا کرد، ما در اینجا به تیپ شناسی بدنی کرچمر، ویلیام شلدون و تیپ شناسی زیستی پنده اشاره میکنیم.
تیپ شناسی کرچمر
امیل کرچمر، روانپزشک آلمانی سه تیپ بدنی را از هم مجزا کرد (1925)
1ـ لاغر اندامان: که دارای اندامی بلند و لاغر، باریک و ظریف بدنی سخت با دست و پاهای بالنسبه بلند هستند. آنها قسمت اعظم کژرفتاران را تشکیل میدهند، مخصوصاً مرتکب سرقت، جعل، کلاهبرداری و خیانت در امانت میگردند.
2ـورزشکاران: که دارای استخوانبندی محکم و قامتی متناسب میباشند. از نظر کیفیت تبهکاری بعد از لاغر اندامان قرار دارند، بزهکاری آنان بیشتر اعمال خشونت و پرخاشگری است.
3ـ فربه تنان: دارای قامتی کوتاه یا متوسط، پهنای زیاد بدن، تنومند، سری پهن، چهرهای گرد هستند. تعدادشان در میان کژرفتاران بالنسبه کمتر است و بزهکاری آنها دیررس و توأم با فریبکاری میباشد.
تیپشناسی ویلیام شلدون
در سال 1940 ویلیام شلدون زیست شناس آمریکایی، سامانهای مفید از گروه بندی افراد ارائه داد که در آن سه تیپ بدنی شامل آندومورف (چاق)، مزومورف (عضلانی) و اکتومورف (استخوانی) تقسیم کرد. او پس از تحقیق و بررسی به نتایج زیر دست یافت، کسانی که بدنی عضلانی دارند احتمال کژرفتاری آنان از همه بیشتر است، (60 درصد مزومورف و 30 درصد آندومورف) افراد چاق معمولاً مهربان و آسایش طلبند، ولی کسانی که استخوانی باشند بسیار حساس و تا اندازهای گوشه گیرند. در سال 1965 بر اساس نتایجی که در مقایسه بین پانصد پسر جوان بزهکار با 500 جوان معمولی انجام شد، معلوم گردید از نظر آماری درصد چشمگیری از جوانان بزهکار از تیپ عضلانی هستند.
تیپشناسی زیستی پنده
نوع دیگری از تیپشناسی زیستی- جنایی که در خور ذکر است، بر خلاف تیپشناسیهای قبلی مبتنی بر سرشت بدنی نیست؛ بلکه اساس آن را طرز عمل غدد بسته تشکیل میدهد. از آن جمله است تیپشناسی زیستی «پنده» (1950) ایتالیایی، با محتوایی بسیار پیچیده که منجر به تأیید روابط بین شکل جنایت و تیپ زیستی میشود. این تیپشناسی، آنگاه به شرح مزاج هیپرتیروئیدی یا تیروئیدی پرکار و هیپوتیروئیدی کم کار میپردازد
مزاج تیروئیدی پرکار خاص فردی است که دارای قد بلند است. به علاوه چهره و ابروها خیلی رشد کرده، فوق العاده هیجانی، دچار خشم فراوان، مضطرب، گرفته و عبوس، خسته، خیلی باهوش، فعال و پر جنب و جوش و دارای حرکاتی غیر ارادی، ناپایدار و خشن است. این نوع مزاج در بین دزدان و جنایتکاران عاطفی بیشتر یافت میشود. به عکس مزاج تیروئیدی کم کار دچار نقیصه هوشی، بی قید، فاقد تصمیم و خواب آلود است. دی تولیو مشاهده کرد که فرد هیپوپاراتیروئیدی نافرمان، یاقی و سرکش، فحاش و هتاک است.
ناهنجاریهای کروموزومی و کژرفتاری
هر یک از ما زندگی را با سلول کوچکی به نام تخم آغاز میکنیم. تخم، سلول اولیهای است که از تقسیم و تکثیر آن، آدمی به وجود میآید. تخم دارای هسته است، در درون هسته عوامل تعیین کننده وراثت قرار دارند که به آنها کروموزوم میگویند. انسان سالم دارای 23 جفت کروموزوم است .22 جفت کروموزوم که تعیین کننده منشهای ارثی به غیر از جنس (نرو ماده) است و «اتوزوم» نامیده میشود. یک جفت دیگر را کروموزوم جنسی میگویند. کروموزومهای جنسی در مردان به صورت XY و در زنان XX است.
کروموزومهای جنسی خاستگاه رفتار جنایی نیست ؛ اما در عوض کروموزومهای اضافی ممکن است تبهکاری را در پی داشته باشد. کروموزوم جنسی اضافه ممکن است از نوع XXY یا XYY باشد.
الگوی کروموزم اضافی X : این الگوی کروموزومی که اغلب با عقب ماندگی ذهنی همراه است، نشانگان کلاین فلتر نیز نامیده میشود و در مردان وجود دارد و به عنوان ناهنجاری کروموزومی مورد توجه است. فورسمن در یک مطالعه جامع نتیجه گرفت مردانی که دارای کروموزم اضافی X هستند، در محاکم قضایی بیشتر دیده میشوند؛ ولی این ارتباط آنقدر مستدل و قوی نیست که جنبه پیش بینی داشته باشد و بتوان به کمک آن الگوی رفتاری شخص را در آینده پیش بینی نمود در مجموع اینان در دو مورد توافق وجود دارد. یکی شروع زودرس کژرفتاری و تمایل به تکرار آن و دیگر اینکه خلافهای جنسر در بین این افراد کمی بیشتر است.
به طور کلی افرادی که دارای نشانگان کلاین فلتر هستند، رفتاری ناسازگار و میل به ارتکاب جرم دارند. میانگین هوشی آنان پایینتر از معدل حد متوسط هوشی افراد عادی است و در میان آنها اختلالات روانی و نارساییهای جسمانی دیده میشود. بررسیهای وسیع برخی از پژوهشگران نشان داده است که نفوذ و قدرت نشانگان کلاین فلتر در ایجاد حالت ضد اجتماعی و کژرفتاری تا حدود 36% بوده و جرم مبتلایان به این نشانگان بیشتر جرایم جنسی، آدمکشی و دزدی است.
الگوی کروموزوم اضافی Y : برخی از پژوهشگران بر این عقیدهاند افرادی که تبهکار به دنیا میآیند دارای الگوی کروموزوم XYY هستند. در سال 1967، ریچارد اسپک که متهم به کشتن هشت پرستار در شیکاگو شده بود، دارای این نوع کروموزوم بود. پس از کشف این قضیه، پژوهشهای گوناگونی در آمریکا و انگلستان صورت گرفت تا معلوم گردد آیا میان کروموزوم اضافی و کژرفتاری رابطهای وجود دارد یا نه.
ویژگیهای روانی و جسمانی دارندگان کروموزوم اضافی Y را میتوان چنین برشمرد: سطح هوش پایین، (در حدود 60 و حداکثر 80)، میل و آمادگی ارتکاب جرم، حرکات عصبی، ناپایداری و بی ثباتی در امور، عدم مقاومت در برابر سختیها و مشکلات، احساس کمبود عاطفی، زود خشمی و عصبانیت، بی گذشتی و قساوت، ناتوانی در پیش بینی امور و دور اندیشی، سرپیچی از هنجارهای اجتماعی، سوء قصد علیه اموال دیگران، میل شدید به تجاوزات جنسی، سوءقصد علیه اشخاص و ارتکاب قتلهای فجیع، غیر عادی بودن رفتارها، بی ارادگی و بالاخره ستیزه جویی. این افراد دارای قد بسیار بلندی در حدود 80/1 میباشند. موهای سرشان به طور زودرس ریزش دارد. چشمانشان بینایی معمولی را از دست میدهد و نزدیک بین میشوند؛ عوارض پوستی، ناراحتیهای مجرای ادرار و اختلالات روانی که آنان را آماده ارتکاب تبهکاری میکند، نیز در نزد آنان بسیار دیده میشود.
جذابیت و کژرفتاری
برخی از جرم شناسان، ویژگیهای جسمانی مانند شکل ظاهری و چهره فرد و ارتباط آن با ساختمان بدنی و کژرفتاریها و طرز برخورد دادگاهها نسبت به این مجرمان را مورد مطالعه قرار دادهاند. استافیری (1967) دریافت که نوع ساختمانی بدنی تأثیر مهمی در قضاوت دارد و معمولاً مزومورفها(افراد عضلانی و قوی) که جذاب و زیبا هستند، بیشتر مورد نصیحت قرار میگیرند و سختگیری برای آنها کمتر است. کاویور و هاوارد (1973) با تأکید بر ظاهر و سیمای افراد به این نتیجه رسیدند که هم مجرمان سیاهپوست و هم مجرمان سفید پوست آمریکایی نسبت به غیرمجرمان جذابیت و زیبایی کمتری دارند، حتی کارکنانی که در کانونهای اصلاح و تربیت مقیم هستند، نسبت به کل
جمعیت چهره زشتتری دارند. تامپسون (1990) تخمین زد که در هر سال به طور متوسط 250 هزار مجرم و متخلف زشت و نازیبا در زندانها وجود دارند، شاید غیرجذاب بودن (زشت بودن چهره) در ایجاد جرم و یا احتمالاً افزایش مجازات توسط دادگاهها نقش داشته باشند. تحقیقات نشان داده است که کودکان زیبا و جذاب همواره موارد توجه بزرگترها بوده و ارزشهای منفی کمتری نسبت به کودکان غیر جذاب یا زشت دارند. حتی وقتی که رفتارهای خلاف و ضد اجتماعی نیز انجام میدهند.
این نظریه که ظاهر غیر جذاب و زشت با کژرفتاری مرتبط است، جراحان ترمیمی را واداشت تا با مطالعه بر روی زندانیانی که از نظر ظاهری ناهنجاریهایی داشتند بررسیهای انجام دهند. در سال 1970، 4250 نفر از زندانیان را براساس ویژگیهای جسمانی و روانی جدا کرده و به چهار گروه تقسیم کردند. یک گروه فقط تحت جراحی پلاستیک قرار گرفت. گروه دوم تنها مشاوره و گروه سوم هم جراحی پلاستیک و هم مشاوره دریافت کرده بودند و گروه چهارم که به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شده بود، این اعمال درست قبل از آزاد شدن از زندان انجام گرفت. نتیجه نشان داد که این افراد یک تصور جدید از خود داشتند مجرمانی که تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند، طی یکسال پیگیری کمتر از مجرمانی که جراحی نشده بودند مجدداً به جرم دست زدند. جالب توجه است که گروهی که تنها مشاوره دریافت کرده بودند به اعمال خلاف و جرم دست زدند. اگر چه نتایج این بررسی خیلی روشن و دقیق نیست اما تصور میشود که اصلاح ظاهر و اندام باعث اصلاح پذیرش دیگران قرار میگیرد. این احتمال نیز وجود دارد که افراد وقتی از نظر ظاهری عیب و نقصی نداشته باشند نیاز کمتری برای دفاع یا ثابت کردن ارزش خود دارند. در نتیجه این افراد کمتر به کژرفتاری یا رفتار پرخاشگرانه که درنتیجه ناچیز شمردن آنان و یا مبارزه برای خود است، دست میزنند.
ناهنجاریهای جزیی بدن
در سالهای اخیر، نظریه جالبی درباره ارتباط بین ناهنجاریهای جزیی بدن و شخصیت افارد مطرح گردید. برخی تحقیقات بر روی ناهنجاریهای جزیی بدن مثل: گوشهای غیر طبیعی، گوشهای دارای انحنا و افتاده، انگشتان خمیده، انحراف چشمها، پرمویی، پنجههای پای به هم چسبیده، زبان شیاردار و ارتباط آنها با ناهنجاریهای چون: اختلالات یادگیری، بیش فعالی، اسکیزوفرنی، پرخاشگری، تهاجمی بودن و بی عرضه و بی مهارت بودن، تأکید زیادی شده و به این نتیجه رسیدند که ممکن است ناهنجاریهای جزیی بدن که به طور خلاصه ( mpas ) خوانده میشوند با برخی ویژگیهای رفتاری خلقی (شخصیتی) کودکان در ارتباط باشند. این ارتباط در میان تعداد زیادی از پسران پیش دبستانی که دارای ناهنجاریهای جزیی بدن بودند مشاهده گردید.
نظر دیگر بر این است که عوامل تراتوژنیکی - عوامی که هنگام رشد جنین و در اوایل دوران بارداری ایجادی میشود- بر سیستم اعصاب مرکزی اثر میگذارند و در نتیجه باعث بوجود آمدن مشکلات رفتاری، و اختلالات رشدی میگردند. در مطالعهای که توسط برنان، مدنیک و کندل انجام شده آزمودنیهایی را که مشکلاتی هنگام تولد داشتند و دچار Mpas بودند، مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که این افراد بیش از کسانی که چنین اختلالاتی را نداشتند، در بزرگسالی مرتکب جرم شدند. این یافتهها نشان میدهد که اختلال در شد طبیعی سیستم اعصاب میتواند خطر «ریسک کردن» افراد را برای انجام رفتار خشونتآمیز بالا ببرد. برای گسترش چنین نتیجهای تحقیقات بیشتری لازم است.
هدایت الله ستوده
روزنامه همشهری
طرحی در باب مفاهیم و مضامین روان شناختی اسلام
بیشک علوم روان شناختی، وقتی نسبتی با معارف دینی پیدا میکند، جای تحقیقات و کارهای فراوانی پیدا میکند، خارج از این بحث که علم انسانی اسلامی داریم یا نه؟ و اگر داریم چه توجیهی برای آن داریم؟ عرض میکنم که در قلمرو مسایل روان شناختی و مفاهیم دینی که با این مسایل ارتباط پیدا میکند، جای تحقیقات واقعا دامنهدار و گستردهای وجود دارد . یکی از بزرگترین زمینههای تحقیقی که در مقایسه مسایل روانشناسی با مفاهیم اسلامی پیدا میشود، این است که مفاهیم اسلامی در حوزه مسایل روان شناختی را تحقیق و مناسبات اینها را با مفاهیم متناظر روانشناسی تبیین کنیم . این سنجش هم با ما کمک میدهد که مفاهیم و مضامین روانشناختی اسلام را بهتر بشناسیم و پایهای میشود برای بسیاری از پژوهشهای دیگر در همین قلمرو، پیشنهاد ما در این طرح بیان مصداقی از همین بحث است و سؤالی که در این طرح در جستجوی پاسخی به آن هستیم این است که عجب، کبر و مفاهیمی از این دست، چه مناسبتی با «احساس ارزش» و ««احساس منزلت اجتماعی» دارد؟
در توضیح این پرسش باید گفت: تقریبا مکاتب، در شاخهها و گرایش مختلف روانشناسی اختلاف نظری در اصل این دو نیازی که به آن اشاره خواهم کرد، ندارند . این دو نیاز عبارتاند از: 1 - احساس ارزش و رضایت از خویش; 2 - احساس شان و منزلت اجتماعی . تقریبا تردیدی نیست که یک شخصیتسالم و متکامل، شخصیتی است که این دو نیاز را پاسخ داده باشد و در یک حد قابل قبولی، هم در روان خود احساس ارزش و احساس شخصیت و رضایت از خویشتن کند، و هم در ارتباطات اجتماعی و در مناسباتی که با دیگران برقرار میکند، احساس شان و منزلت اجتماعی و کرامت اجتماعی بنماید . فرق یان دو نیاز هم، روشن است، نیاز اول، جنبه نفسانی و شخصی و درونی دارد و نیاز دوم، در مناسبات اجتماعی معنی پیدا میکند .
این دو احساس که خیلی به هم نزدیک هم هستند، یکی در عالم درون و دیگری در مناسبات اجتماعی تحقق مییابد . اولی برای انسان جدا و مجزای از جامعه هم نیاز است ولی دوم برای انسان در میان جمع نیاز است . البته همان طور که نیز مستحضر هستید در جزئیات و ریزه کاریهای این نیازها، دیدگاهها و نظریههای مختلفی وجود دارد .
ولی در اصل وجود این دو نیاز و احساس و این که سلامت روانی آدمی در گرو تامین اینهاست، یکی وفاقی میان روان شناسات هست تجارب شخصی ما هم، مؤید آن است و هم در ادیان الهی و هم در تفکرات فلسفی فیلسوفان در مباحث علم النفس و هم به نحوی در تفکرات عرفانی مطرح و مورد توجه و تایید بوده و بر این نکته هم تاکید ورزیده شده است که تامین اینها بر سلامت روانی مؤثر است و از سوی دیگر، وجود این دو احساس نشانه سلامت روانی است و انسان سالم کسی است که این دو احساس مثبت را دارد .
اکنون با توجه به بحثی که طرح شد، جای این پرسش هست که در آموزههای دینی با این دو احساس نیاز ضروری بشر و آن نقشی که در سلامت روانی دارند، چه برخوردی و چگونه با آن عمل شده است؟ به عبارت دیگر، رویکرد دین و اسلام به این دو نیاز مهم بدن در سلامت روان چه رویکردی است؟
برای بررسی و پاسخ به این پرسش بایستی به مفاهیم مرتبط با این مبحث مراجعه کنیم: مجموعه مفاهیمی را که با این بحث نزدیکی و ارتباط دارند، میتوان به دو بخش تقسیم کرد: یک دسته از مفاهیمی که کم و بیش این دو احساس را تایید و تقویت میکند مفاهیم عزت نفس، غنای نفس، کرامت انسان، حرمت انسان مؤمن و انسان به طور کلی، ضرورت حفظ آبرو، پرهیز از مواضع تهمت و مفاهیمی از این دستبه شکل برجستهای هم سوی با این تلقی است که الان در روانشناسی وجود دارد . در واقع، این مفاهیم، این مفاهیم، سابقه این بحث را در منابع اسلامی و تفکر دینی نشان میدهد و بخشی از آنها در بحثهای فقهی عنوان شده است و بخشی از آنها در بحثهای اخلاقی و بخشی هم در مباحث عرفانی و یک مجموعه واقعا ارزشمندی است .
دسته دوم مفاهیمی است که ممکن استبه ظاهر با این دو احساس اساسی انسان ناسازگار و معارض جلوه کند;
دسته اول را که به نحو مؤید و همسو است رها میکنیم و مورد بحث فعلی ما نیست، و به گروه دوم از مفاهیم میپردازیم، و ابتدا در هر یک از آنها توضیحی و تحلیلی از آن مفهوم ارائه میدهیم و نهایتا بررسی میکنیم که آیا آن مفهوم نفی میکند احساس رضایت از خویشتن و احساس شان و منزلت اجتماعی را که نیاز انسان استیانه؟
این مفاهیم، حدود 10 عنوان است که فکر میکنم به 4 - 3 عنوان مهمتر اشارهای بکنیم .
عجب
اولین مفهومی که ممکن است در این جا نوعی ناسازگاری و معارضه را به ذهن بیاورد «عجب» است، مفهومی که در اخلاق اسلامی، فوق العاده مورد توجه قرار گفته است و در روایات و دعاها و مناجات فوق العاده روی آن تاکید شده است . و انسان از این که دچار عجب بشود بر حذر داشته شده است . پرسش مهم این است که «عجب» با دو نیاز پیشین چه نسبتی دارد آیا آن را نفی با تایید میکند یا برخوردی ندارد یا مکمل آن است؟
برای دستیابی به پاسخ مناسب است در آغاز تحلیلی از مفهوم عجب و ماهیت و حقیقت آن و نیز عوامل وآثارش داشته باشیم .
«عجب» را با دو نگاه میتوان تحلیل کرد اول: تحلیل آن با قطع نظر از نگاه دینی و با یک نگاه روانشناسی و انسانی; دوم: تحلیل آن با نگاه الهی و دینی . در تحلیل با نگاه عادی به عجب میتوان گفت: حقیقت عجب این است که انسان به یکی از این چند دلیل از جایگاه واقعی، ارج و منزلت واقعی خود غافل میشود . این دلیلها به این ترتیب است:
عامل اول: غفلت انسان، از نقاط ضعف و آسیب خود . آدمی به دلیل «حب ذات» غالبا امتیازها خوبیهای خود را بهتر میبیند، حب ذات ما را میبرد به سمت این که نقاط قوت و برجستگی خود را ملاحظه و از نقاط ضعف خود غافل باشیم .
عامل دوم: انسان که به د لیل حب ذات از نقاط قوت وامتیاز دیگران غفلت میورزد .
عامل سوم: سرمایهها و نقاط وقتخود را پیش از حد واقعی آن پنداشتن و یا ارزش گذاشتن، عامل مهم دیگر است و از همان علت پیشین .
عامل چهارم: انسان از هدفهای عالیتر در روابط اجتماعی خودش غفلتبورزد و سطح اهداف آگاهانه خودش را به یک سطح خیلی پایین تنزیل بدهد .
عامل پنجم: انسان از پیچیدگی آن فعل و انفعالات روانی و ظرافتهایی که باید انسان در روح خودش طی کند تا به یک شخصیت کامل و سالم برسد، غافل باشد . بنابراین، غفلت از این پنج عامل پایه آمدن نوعی خود بزرگبینی، خود بزرگ باوری و خود پسندی خواهد شد; و هر انسانی ممکن استبه این مرض روحی و غفلت از این پنج عامل گرفتار در اثر این نگاه غافلانه و جاهلانه به خود، به عجب مبتلا شود .
اکنون به تحلیل نوع دوم و با نجگاه دینی میپردازیم؟ در نگاه و تحلیل دینی همه آنچه در بحث پیشین مورد پذیرش است . یعنی اسلام قبول دارد که برای این که عجب پدید نیاید، غفلت از آسیبها و ضعفهای خود نباید کرد و از امتیازهای دیگران و هدفهای بلند و از پیچیدگیهای قواعد روانی در وصول به هدف هم نباید غافل باشیم . منتهی اسلام میگوید همه نعمتها و داراییها و تواناییهای آدمی از آن خداست و از منبع الهی و غیبی نشات میگیرد و حقیقت آدمی، فقر است و بدون عنایات الهی چیزی نیست "بی عنایات خدا هیچایم هیچ" . بنابراین، از دیدگاه الهی غفلت از وابستگی و پیوستگی سرمایهای انسان به خداوند، عامل دیگری است که منشا عجب میشود . دین آن عوامل پنچ گانه را قبول دارد; اما در مفهوم دینی «عجب» دقیقتر است، ممکن است کسی با نگاه عادی و طبیعی گرفتار عجب نباشد . یعنی از عوامل پنچ گانه فارغ شده باشد، اما توجه به انتساب امور به خدا، ندارد، این عجب است در یک سطح بالاتری . بنابراین، عجب در منطق دینی با عجب در منطق روانشناسی وضعیت اقل و اکثر دارند . دو مفهوم متباین نیستند . در منطق روانشناسی عجب ناشی از آن پنچ عامل است و در اسلام علاوه بر آنها بر یک عامل بالاتری هم تاکید میشود . البته در بیانان دینی بیشتر روی عامل ششم تکیه میشود، ضمن این که آنها هم نفی نمیشوند .
غزالی در احیاء العلوم میگوید: «العجب: اعظام النعمه مع نسیان نسبتها الی الخالق» یعنی عجب عبارت است از: «بزرگ دانستن نعمت و غفلت از انتساب و وابستگی آن به خداوند» .
اگر بخواهیم در منطق دینی تعریف جامعی ارائه کنیم باید بگوییم، عجب عبارت است از خود بزرگ بینی و خود بزرگ باوری ناشی از غفلت از امور شش گانه پیشین .
در متون دینی عجب مودر تندترین و سختترین نکوهشها قرار گرفته است تا آن جا که روایت میگوید خداوند گاهی بندگاه خوب خودش را رها میکند و آنان به بعضی لغزشها دچار میشوند تا از عجب تهی شوند . گاهی نیز جلو توفیق ویژه مؤمن گرفته میشود تا در درون وی غوغای غافلانه عجب بر پا نشود . در روایت دیگری آمده است: گناهی که تو را به توجه پشیمانی وا دارد، از نیکی ای که تو را به عجب وا دارد، بهتر است . اسلام حساس است که انسان نسبتبه خویشتن دارای نگاه واقع بینانه و غیر غافلانه باشد . این همه تاکید برای این است که عجب منشا بسیاری از گناهان میشود، لغزشها میآورد، و انسان را به حالت تنهایی و وحشت میبرد . عجب، احساس تنهایی و وحشت روحی میآفریند وآفت عقل واندیشه مانع رشد و کمال انسان است، و موجب برانگیختگی خشم دیگران میشود .
اینک ببینیم عجب باتحلیلی آن از آن به عمل آمد با احساس رضایت مثبت چه نسبتی دارد؟ آیا دین میخواهد بگوید آن رضایت مثبت که پایه شخصیت متعادل و متکامل و سالم است، درست نیست؟ پاسخ این است که این دو با هم منافاتی ندارند، احساس رضایت مثبت از خویش، یعنی آگاهی و اعتماد واقع بینانه بر سرمایههایی که انسان دارد و نکوهش عجب در وقاع مکمل آن است و به این نکته اشاره دارد که در کنار آن آگاهی و اعتماد بر خویشتن، از ضعفهای خود، امتیازات دیگران و ارتباط همه نعمتها به خداوند، نباید غفلت ورزید، چرا که غفلت از امور پنچ گانه پیشین که همه واقعیات موجب میشود که احساس رضایت از خویشتن از حد واقع بینانه به سطح غیر واقع بینانه و غافلانه و جاهلانهای که مخرب کل شخصیت میشود، فرو افتد . بنابراین، «احساس رضایت مثبت» آن است که با توجه، عنایت ودر نظر گرفتن آن پنچ عامل و روحی و روانی باشد و «احساس رضایت مثبت» که ما درمفاهیم دینی به آن عجب میگوییم، این است که رضایت از خویشتن همگام بشود یا غفلت از آن پنچ نکته، این دو نه تنها با هم تنافی ندارند، بلکه دو روی یک سکه و مکمل یکدیگرند .
به عبارت دیگر، احساس رضایت از خویش آن گاه منفی است که با غفلت از یکی از آن پنج امر در آیند و اگر این غفلتها را انسان کنار گذاشت و جایگاه، منزلت و اندازه واقعی خود را پیدا کرد، احساس رضایت مثبت پدید میآید .
اکنون با توجه به این تحلیل مناسب است نگاهی به روایات داشته باشیم . اتفاقا در کنار آن همه روایاتی که میگوید عجب نداشته باش، و عجب را نکوهش میکند، گروهی از روایات وجود دارد که نشان میدهد که عجب، مضاد با آن احساس رضایت اثر خویش نیست . پارهای از روایات دلالت میکند که اگر انسانی برای کار خوبی که انجام داده شادمان باشد و احساس نشاط کند، چیز بدی نخواهد بود . بدی در حدیثی قدسی آمده است: «یا عیسی افرح بالحسنة فانها لی رضا .»
«پیامبرم، به کار نیکی که انجام میدهی، خوشحال باش; چون آن موجب خوشنودی من میشود .» یعنی نفی نشده که انسان وقتی شخصیتخوبی دارد یا کار نیکی انجام داده است، رضایت از خودش نداشته باشد . خدا میگوید خوشحال باش، نشاط داشته باش که این کار را انجام دادهای . منتهی میان عجب واحساس خوشحالی مرز حساسی است، اگر این نشاط و انجام کار نیک، با آن پنج عامل و غفلت همراه نشود، چیز خوبی خواهد بود . و اگر با آن غفلتها همراه شود، سم مهلک خواهد بود و مرز این دو خیلی باریک است .
در روایت دیگر آمده است
«العباد الذین اذا احسنوا، استبشروا .»
«بندگان نیک کسانی اند که وقتی کار نیک انجام دهند، خوشحال میشوند .»
«یا من سرته حسنته و سائته السیئته، فهو مؤمن .»
«کسی که کار خوب در او خوشحالی بیافریند و کار بد او را ناراحت کند، مؤمن است .
پس این خوشحالی و احساس رضایت مذمت نشده است .
«سئلته عن الرجل، بعمل شئیا من الخیر فیراه فیسره ذلک .»
از امام باقر - علیه السلام - پرسیدند: یک آدمی، کار خوبی انجام میدهد، و چون دیگری آن را میبیند، او خوشحال میشود، آیا این بد است؟ حضرت فرمودند: «لا باس، ما من احد الا و هو یحب ان یظهر له . . . .»
«باکی نیست، چون هر کس دوست دارد که دیگران او را به نیکی بشناسند . یعنی داشتن این احساس ارزش، و منزلت اجتماعی و نگاه مثبت دیگران، نیست . بد آن است که کار را برای این انجام بدهد . فقط انگیزهاش همین باشد . این چیز بدی است .
کبر
مفهوم دیگری که در اخلاق اسلامی بر آن تاکید شده است، کبر است . کبر غیر از تکبر و عجب است . فرق کبر باعجب در این است که عجب خودپسندی و خود بزرگ بینی و خود بزرگ باوری است اما کبر خود برتر بینی است . عجب حالتی است درونی و سبتبه خود انسان است . اما کبر در سنجش انسان با دیگران است، یعنی برتری خود نسبتبه دیگران دیدن و تکبر اظهار کبر است . خود برتر بینی را وقتی که در عمل اظهار کنیم، میشود تکبر . تکبر در واقع برتری جویی است . فرد در مقام اعمال برتری خویش بر آید و آن را بر دیگران تحمیل بکند، تکبر آمیخته با تحقیر دیگران است . در تعریف کبر گفتهاند: «رکون النفس الی رؤیتا فوق الغیر، یوجب الفرح و السرور» ، «خود برتر دین از دیکارن به جگونهای که باعثخوشحالی و سرور بشود .»
تحلیل آن، این است که از دیدگاه عرفی و روانشناسی پدید آمدن کبر باعث عبور از مرز شخصیتسالم است; چون در مقام سنجش خود با دیگران دچار اشتباه و غفلت میشود و از دیدگاه دینی نیز، کبر غفلت از نسبت واقعی خود با دیگران است منتهی با توجه به نکتهها و نگاه توحیدی . در این نگاه باید توجه داشت که اگر من دارم از خداست و اگر دیگری ندارد احتمالا سرمایهها و نعمت هایی دیگری دارد که ممکن است کمبود ظاهری او را جبران کند و بعید نیست که آن کسی که من او را کوچکتر میبینم، واقعا برتر باشد . در روایات تاکید شده که درباره این نسبتها با سادگی قضاوت نکنید . هر چقدر نقاط قوت و خوبی داشته باشید، ولی باز ساده مپنداریدو بدانید که فلسفه خلقت انسان راز و رمز برتری دارد و ممکن استشما با همه کمالاتی که دارید، از یک فردی که به ظاهر هیچ مزیتی هم ندارد، پایینتر باشید .
روایات ما را به سه نکته توجه داده و بر آن تاکید ورزیدهاند:
1 - همه چیز از آن خداست ;
2 - در آن ارزش گذاریهای معنوی و اصلی انسانی، ممکن استشخصیت مقابل که به ظاهر چیز کمی هم دارد، یک راز و رمز و اسراری داشته باشد که بر همه سرمایههای تو غالب و مخفی باشد .
3 - توجه بر این که بر نقاط ضعف خودت همواره توجه داشته باش و بدان، نقاط ضعف زیادی داری . در این جاها است که منطق الهی برجستگی ویژهای پیدا میکند . در منطق عادی انسان باید ضعفهای خودش را بداند، امتیازهای دیگران را هم بداند، دقیق باشد و ساده انگار نباشد، ولی فرض کنیم به جایی رسیدیم که واقعا او کمتر دارد و توجه هم بیشتر داری، آیا این دلیل بر این میشود که تو خود را برتر ببینی؟ این جاست که منطق مادی و عرفی نمیتواند بر کبر و تکبر غلبه کند ولی منطق الهی میتواند غالب باشد . از دو جهتیکی از این جهت که ضوابط ارزش گذاریهای معنوی فوق العاده پیجیده است و نمیتوان بر آن به طور کامل وقوف و احاطه یافت . این قاعده انسان را متواضع میکند و آدمی حد خود را میداند و ارزش و منزلت دیگران را به سادگی زیر پا نمیگذارد . از جهتدوم منطق الهی میگوید بر فرض اساس ملاکهای واقعی فردی برتر از دیگری اما این دلیل خود برتر بینی نمیشود; زیرا در نگاه توحیدی همه امتیازها ونعمتها از خداست و در هر حال، دیگران هم خلق خدا و جلوهای از جلوههای الهی اند و تحقیر آنان معنی ندارد . بنا بر تحلیلی که از کبر به عمل آمد میبینیم که کبر با احساس رضایت از خویشتن برخوردی ندارد; در رضایت از خویشتن، هنگامی مثبت و مایه شکوفایی است که با این غفلتهای که مورد اشاره آمیخته نشود و اگر با آنها آمیخته شد، دیگر مثبت نیست .
در مفهوم تکبر هم داستان همین است، معنی تکبر این نیست که من برای خودم منزلت اجتماعی ای احساس کنم، بلکه تکبر این است که بخواهم منزلت دیگران را زیر پا یگذارم . اگر به روایات مراجعه کنیم، بحث روشنتر میشود; ابوذر نقل میکند که رسول گرامی - صلی الله علیه و آله - فرمود: «من مات و فی قلبله مثقال ذرة من کبر، لم یجد رائحة الجنه، الا یتوب قبل ذلک .»
کسی که بمیرد در حالی که در دل او ذرهای از کبر و برتری جویی و برتری خواهی وجود داشته باشد، بوی بهشت را نمیشنود مگر این که توبه بکند . ابوذر میگوید من احساس میکنم آراستگی ظاهر دارم، مرتب هستم آیا این همان کبر است که به آن اشاره کردید؟ رسول خدا - صلی الله علیه و آله - بهشکل خیلی زیبایی به او جواب داد . گفت: ابوذز، کیف تجد قلبک» به قلب خودت مراجعه کن، ببین چطور میبینی؟ چه مییابی؟ آیا در درون خود احساس برتری بر دیگران میکنی؟ فخری بر دیگران میفروشی؟ ابوذر میگوید: «اجده عارفا بالحق، مطمئنا الیه .» یعنی: قلبم آگاه، متوجه و مطمئن به حق مییابم و اینها موجب فخر فروشی و تحقیر دیگران نیست . و همه را از خدا میبینم . حضرت میفرمایند: اگر این معرفت قلبی بخ حق و نگاه واقع بینانه بخ خویشتن داری، این کبر نیست . این روایتبه خوبی مرز احساس رضایت از خویشتن و کبر را نشان داده است، احساس منزلت و شان اجتماعی و آراستگی ظاهر کبر نیست . بعد میفرماید: «ولکن الکبر ان تترک الحق و تتجاوز الی غیره» یعنی تکبر این است که دیگران را کوجک بشماری و حق را حاکم نبینی .
بنابراین که احساس رضایت از خویشتنباعجب و کبر تنافی نداشت، احساس منزلت اجتماعی هم با تکبر برخوردی نداشت . این بحث در نتیجه با آیه: «اما بنعمت ربک فحدث» همخوانی دارد آیه میگوید: نعمتهای الهی را بیان کن اما به عنوان نعمت الهی .
در جمع بندی نهایی میتوان گفت: مفاهیمی مانند «عجب» و «کبر» و «تکبر» بر خوردی با آن احساس رضایت از خویشتن و احساس منزلت اجتماعی ندارد، بلکه مکمل آنهاست و مرز آنها هم تبیین شد . اسلام، احساس رضایت از خویشتن را نفی نمیکند، منتهی چون یک کشش طغیانآمیز درونی در ما برای عبور از این مرز هست و خطر فرو افتادن در احساس رضایت از خویشتن منفی و احساس برتری جویی وجود دارد، نکوهش عجب و کبر و لجام زدن بر طغیان درونی در روایات بیشتر مورد تاکید قرار گرفته است . روایات بر این امر تاکید کرده است که تکبر، ریا، سمعه، حب شهرت، حب ریاست، تزکیه المرء بنفسه و مانند آن به شدت مذموم است; چون در طبع ما یک نوع میل به عبور از مرز خط قرمز وجود دارد . لذا از این رو، حضرت امیر - علیه السلام - در نهج البلاغه هر جا از مناقب خود تعریف میکند خیلی برای حضرت سخت استبا این که خدا میفرماید و اما به نعمت ربک فحدث ولی چون خیلی مشکل است که انسان از آن حد معقول عبور نکند و به مبالغهها در نیفتد و اغراقها در او ظهور و رسوخ نکند و به دلیلی که خود این گفتن یک آسیب هایی در درون ما ایجاد میکند بدون توجه و ذکر این که از خدا است، از این رو است که برای حضرت علی - علیه السلام - سخت است .
نکته دیگری هم که در پایان باید گفت این است که در ورای غلبه غرور، کبر و تکب
محبت و مهر ورزی بین زن و شوهر
چرا فقط سعی کرده ام مطالبی را گرد آوری کنم که در رابطه با خانواده و مهرورزی است و یک نکته اصلی را فراموش کرده ام و اینکه اگر بخواهیم یک خانواده سالم داشته باشیم ابتدا دو محور اصلی زن و شوهر می بایست یک ارتباط سالم همراه با محبت و مهر ورزی در بینشان باشد تا بتوانند ستون اصلی یک خانواده سالم را بنا نهند .
پس بیایید تغییرات را از خودمان ، پدر و مادر ها شروع کنیم . زندگی را می توان بهشت کرد و هیچوقت دیر نیست . همیشه به همسرتان لبخند زنید ، به حرفهایش با محبت گوش دهید ، بگذارید با شما صحبت کند و احساساتش را درک کنید و همیشه حامی و یار او باشید .
در چنین شرایطی ناب ترین پدیده ی مذهبی یعنی عشق رخ می دهد و این پدیده می تواند بنیاد یک خانواده سالم را بنا نهد و فرزندتان با محبت و مهر ورزی شما آینده ی درخشانی را برای خود در ذهن مجسم کند . حتما امتحان کنید .