آداب رفتار و معاشرت با همکاران
رابطه مثبت با همکاران باید بر مبنای احترام به حریم شخصی، مقام و شخصیت آنها باشد و مراقب کلیه رفتارهای خود، گپ های دوستانه، شوخی و خنده، و اختلافات باشید.
در گفتگوهای خود با همکارانتان، چه گپ های دوستانه باشد و چه صحبت های جدی کاری، یکی از سریعترین راه ها برای از خود راندن دیگران، تجاوز به حریم شخصی آنهاست.
• به جای ازدحام کردن به دور کسانی که با آنها صحبت می کنید، کمی عقب تر بایستید (نیم متر فاصله به نظر مناسب است).
• اگر یکی از همکارن صدایی آرام و ملایم داشت، ممکن است برای درک صحبت های او کمی خم شوید، اما وقتی نوبت به حرف زدن خودتان رسید باید به حالت معمول برگردید.
• هنگام گفتگو با طرف مقابل ارتباط چشمی پیدا کنید. داشتن سیمایی مشتاق و علاقه مند، که با ارتباط چشمی آغاز می شود، تاثیر بیشتری بر مخاطب خواهد گذاشت.
• حواستان به اختلاف های قدی باشد: اگر با یکی از همکاران اختلاف قدی زیادی داشتید، هنگام صحبت کردن با وی، به اندازه کافی از او دور بایستید تا او مجبور نباشد مدام بالا یا پایین را نگاه کند.
• مراعات حال همکاران ناتوان جسمی خود را بکنید—مثا آنها که روی ویلچر هستند یا آنها که مشکل ناشنوایی دارند.
• اگر با همکاران بین المللی در ارتباط هستید، باید از فرهنگ و آداب سخن گفتن آنها آگاه باشید.
درخواست و اعاده کمک
مسلماً هیچکس از افرادی که کار و مسئولیت هایشان را خودشان به موقع انجام نمیدهند و برای اتمام کار خود همکاران را وادار به کمک می کنند، خوشش نمی آید. همینطور آندسته از افراد که سیستم فایل بندی شرکت را هیچوقت یاد نمی گیرند و مدام برای آموزش به این و آن متوسل می شوند. در نتیجه، بعضی از کارمندان خوب هم به خاطر اینکه می ترسند با چنین افراد بی مسئولیتی اشتباه گرفته شوند، در درخواست کمک از همکاران خود تردید می کنند. اما در بیشتر شرکت ها و ادارات، کارمندان برای کمک به آندسته از همکاران که قبلاً به یاری آنها آمده اند، مشتاقند.
بهترین راه برای درخواست کمک، کمک کردن به دیگران است. مثلاً اگر وقتی می بینید یکی از همکاران در ساعت ناهار مشغول رسیدگی به پرونده های مشتریان است که روی هم تلمبار شده، به او کمک کنید، مطمئناً این سخاوت و خیرخواهی شما بیپاسخ نخواهد ماند. البته این کار داوطلبانه جزء اضافه کاری های شما ثبت نخواهد شد که با ازای آن مزد بگیرید، پاداش شما تشکر و قدردانی همکارتان خواهد بود. از این دید نگاه نکنید که هر کار نیکتان باید با مزد و اجرت جبران شود، و هیچوقت هم این کمک های دوستانه تان را به همکاران خاطرنشان نکنید تا ثابت کنید چه انسان فداکار و باگذشتی هستید.
و وقتی هم یکی از همکاران در کارها به کمک شما می آید، تشکر و قدردانی فراموشتان نشود، حتی اگر کمکی ناچیز و جزئی باشد. و وقتی هم که یکی از همکارات از ساعت ناهارش برای کمک به شما می گذرد، به نظر من یک هدیه کوچک یا یک دعوت به ناهار ضروری باشد.
تعریف کردن و تعریف شنیدن
همه ی کارمندان گه گاه نیاز دارند تا کسی از آنها تعریف و تمجید کند. مدیران شرکت معمولاً مشاورانی را استخدام می کنند تا به آنها آموزش دهند که چطور کارمندان را مورد تشویق و تحسین قرار دهند، اما راهکرد اصلی این است که فردی همدل باشید و برای دیگران احساس داشته باشید. گفتن "آفرین"، یا "کارت عالی بود" به کارمندان، انگیزه و روحیه آنها را بالا می برد. همچنین نشان می دهد شما فردی باملاحظه و هوشیار هستید و می دانید که چه زمان باید چه کسی را تشویق و تحسین کنید. اما حواستان باشد که اغراق نکنید و بیش از اندازه از همکارانتان تعریف نکنید، چون اینکار ارزش تمجیدهایتان و صمیمیتتان را کم می کند.
قدردانی از تعریف و تمجیدهای دیگران برای خیلی از افراد به نظر مشکل است. خیلی ها که از بچگی یا گرفته اند خودنما و فخر فروش نباشند، آنقدر درمورد شایستگی نداشتن در برابر تعریفات دیگران موشکافی می کنند، که جنبه منفی به آن می دهند. این اندازه شکسته نفسی و فروتنی هم اصلاً خوب نیست. پس از این به بعد به جای دلیل و برهان آوردن برای عدم لیاقت و شایستگی شما برای تعریف فلان نفر از کارتان، بهتر است بگویید، "کارم را خوب انجام دادم، نه؟"
حل همه ی این مشکلات با گفتن یک کلمه ساده حل می شود: "متشکرم".
چه بگویید وقتی....
یکی از همکاران نامزد یا عروسی می کند
"تبریک می گویم"، "برایت آرزوی خوشبختی و موفقیت می کنم"، "عروسیت مبارک باشد". طبیعتاً در چنین مواقعی باید برای فرد مورد نظر آروزی خوشبختی کنید. درمورد همسری که انتخاب کرده، کنجکاوی نکنید. لازم هم نیست برای او توصیه های مخصوص ازدواج بکنید یا تجربیات تلخ خود و اطرافیانتان را برای او عنوان کنید.
یکی از همکاران حامله می شود
اظهار خوشحالی کنید، اما دست از فضولی کردن بردارید. از ارائه توصیه هایی که مخالف پزشکی روز است هم خودداری کنید. مطمئن باشید او برای خود پزشک متخصص دارد که راهنماییش کند. از تعریف کردن داستان های وحشتناک درمورد وضع حمل و این قبیل چیزهای مربوط به حاملگی و به دنیا آوردن بچه خودداری کنید.
یکی از همکاران سقط جنین می کند
سقط جنین هم مرگ یک انسان است که باید برای آن غصه دار شد. با درک عمق این فقدان برای همکارتان، با او همدلی کنید. از گفتن جملاتی مثل "خدا اینطور خواسته..." یا "حتماً صلاح بر این بوده.." و از این قبیل خودداری کنید. و هیچوقت، تحت هیچ شرایطی به همکارتان نگویید که این سقط جنین به خاطر کارهایی است که او کرده یا نکرده.
یکی از همکاران طلاق می گیرد
طلاق هم نوعی مرگ است. در چنین موقعیتی بهتر است به جای حرف زدن به حرف های همکارتان گوش بدهید. در صورت لزوم هم می توانید توصیه های خود را (درمورد مراقبت از فرزندان، مالیات بر درآمد به عنوان سرپرست خانواده و.....) ارائه دهید.
یکی از همکاران یا اطرافیان او بیمار می شود
اگر یکی از همکاران یا نزدیکان او شدیداً بیمار می شود، رفتار و عمل شما بیش از حرف هایتان اهمیت پیدا می کند. با کمک به فرد مورد نظر در کارهایش، همدلی خود را به او نشان دهید. از غیبت های او گلایه نکنید. می توانید کسی را برای جانشین موقتی او در شرکت بگذارید تا کارهای مربوط به او را انجام دهد. و فرد مورد نظر را از جریان کار آگاه کنید.
یکی از نزدیکان همکاران فوت می کند
وقتی یکی از همکاران عزیز خود را از دست می دهد، تسلیت خود را به صورت کتبی و شفاهی به او اعلام کنید. اگر از همکاران نزدیک شماست، حتماً در مراسم تدفین و عزاداری شرکت کنید. از گفتن جملاتی مثل، "خدا را شکر کن، عذابش تمام شد" یا مشیت خدا این بوده" و ... خودداری کنید. کارهایی که از دستتان برمی آید را برای او انجام دهید و موقعیتش را درک کنید. مرگ یکی از عزیزان ممکن است حال وهوای همکارتان را به کلی تغییر دهد، پس توقع نداشته باشید بعد از یکی دو هفته همان همکار سابق شما شود.
یکی از همکاران اخراج شده یا منتقل می شود
با او همدردی کنید، اما طوری در این رابطه با او صحبت نکنید که داغش را تازه تر کنید. توضیح او را درمورد دلیل اخراجش بپذیرید و بیش از آن کنجکاوی نکنید. اگر کمکی از دستتان برمی آید دریغ نکنید، توصیه ای، تنظیم دوباره رزومه، پیدا کردن کاری جدید، یا هر چیز دیگری. اما این همدلی خود را تا جایی ادامه ندهید که دست به همکاری در اعمال مخرب او مثل نوشتن نامه های تهدیدآمیز و...بزنید. و تعجب نکنید اگر آن همکار سابق از زندگی شما بیرون برود، چون او دیگر عضوی از محل کار شما نیست و به جای جدید وارد می شود و ممکن است شما را فراموش کند.
بررسی شیوه های موثر آموزش خانواده در پیشگیری و کـــاهش آسیب های روانی اجتماعی نوجوانان دختـر
ـ مقدمه :
احساس نیاز به امنیت ، الفت ،محبت ، همراهی و همدردی از جمله مسایل سرشتی و فطری انسان است . نخستین مرجعی که بطور عمیق و ریشه دار ، طبیعی و سالم جوابگوی نیازهای مذکور است ، کانون مصفای خانواده است . خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی و نخستین پرورشگاه شخصیت های انسانی ، از دیر باز مورد توجه پژوهشگران ، اعم از جامعه شناسان ، روانشناسان و متخصصان تعیلم و تربیت قرار داشته است . رویکرد نظریه پردازان به مسئله تاثیر محیط و عوامل محیطی بر پرورش و رشد قوا و استعدادهای انسان و اهمیت این عوامل در دوران کودکی ، مسئله آموزش والدین را به عنوان یک راه و روش کار مطرح ساخت .
ـ بیان مسئله :
مدارس بعنوان دومین واحد متشکل مکان مناسبی برای بررسی و تنظیم برنامه های متناسب جهت آموزش والدین هستند . نخستین کوششها جهت آموزش والدین از مدارس آغاز شده و هم اینک نیز عمده برنامه برنامه های آموزشی والدین در همین مکانها و با کمک و مساعدت مربیان مدارس و اساتید دانشگاهها صورت می گیرد . در اینجا این سئوال مطرح است که آیا آموزش والدین طی این جند سال که از عمرش می گذرد مفید بوده است ؟ به اظهار متصدیان و برنامه ریزان ، برنامه های آموزش خانواده در مدارس ، آنطور که باید و شاید نتوانسته است به هدف خود برسد و محتاج بررسی و پژوهش عمیقتر و بیشتری است .
ـ اهداف :
هدف پژوهش حاضر ، آگاهی از تاثیر برنامه آموزش خانواده (مادران) در تغییر نگرش والدین (پیشگیری) و کاهش آسیبهای روانی ـ اجتماعی (اضطراب ، افسردگی ، پرخاشگری) دانش آموزان (فرزندان والدین تحت آموزش) بوده است .
ـ سئوالهای پژوهشی :
آیا آموزش خانواده به شیوه بحث و سخنرانی ، نمایش فیلم موجب پیشگیری یا کاهش آسیبهای روانی ـ اجتماعی نوجوانان دختر می شود ؟
همچنین در گزارش سئوالات پژوهشی در قالب فرضیه نیز مطرح شده است . مبنی بر اینکه آموزش خانواده به شیوه بحث و سخنرانی ، نمایش فیلم موجب پیشگیری یا کاهش آسیبهای روانی ـ اجتماعی نوجوانان دختر می شود .
ـ جامعه و نمونه :
جامعه آزمودنیها در این پژوهش عبارت بودند از مادران دانش آموزان مقطع متوسطه شهر ورامین . در این پژوهش نمونه ای به حجم 90 نفر از مادران و همچنین فرزندان آنها (دانش آموزان) مورد بررسی قرار گرفتند که 60 نفر از مادران تحت آموزش خانواده قرار گرفتند (30نفر روش بحث و سخنرانی و 30 نفر از طریق نمایش فیلم) و 30 نفر باقی مانده تحت هیچ شیوه آموزشی قرار نگرفتند . نمونه بر پایه یک نمونه برداری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند .
ـ ابزار گرد آوری داده ها :
در این پژوهش از دو پرسشنامه نگرش سنج (محقق ساخته) و 90 S C L [1][1]برای جمع آوری داده های مورد نیاز استفاده شده است .
ـ روش تجزیه و تحلیل اطلاعات :
در تحلیل داده های حاصل از این پژوهش از روشهای آماری تحلیل واریانس و کوواریانس استفاده شده است .
ـ نتیجه گیری و تفسیر یافته ها :
نتایج حاکی پژوهش نشان داد که : آموزش خانواده موجب تغییر نگرش مادران و در نتیجه پیشگیری و کاهش مشکلات روانی ـ اجتماعی نوجوانان می شود . این نتایج با تحقیقات الدر(1965) و کرسو (1975) هماهنگی دارد ، این پژوهشگران به این نتایج دست یافته بودند که در شرایط یکسان ، فضای خانواده تاثیر جمعی بر رفتار دانش آموزان در مدرسه دارد و دیگر آنکه نتیجه پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بطور کلی تا حد زیادی (80درصد) با نگرش مثبت والدین به امر تحصیل همبسته است . از طرف دیگر از بین دو شیوه مورد مطالعه (بحث و سخنرانی و نمایش فیلم ) ، شیوه بحث و سخنرانی تاثیر بیشتری در پیشگیری و کاهش مشکلات نوجوانان داشته است .
ـ پیشنهادات :
پیشنهاد شده است ، آموزش پدران نیز مدنظر قرار گیرد ، برنامه های تعلیماتی رادیو و تلویزیون نیز فعال شود ، مدرسین کلاسهای آموزش خانواده از بحثهای تکراری خودداری نمایند و بیشتر به مباحث کاربردی پرداخته و از نمایش فیلم نیز بهره گیرند ، از تعویض استاد در هر جلسه خودداری شود ، قبل از برگزاری آموزش خانواده پیش آزمون از والدین بعمل آید ، تا بر آن اساس کار آموزش شروع شود ، تهیه جزوه و کتابهای کم حجم آموزش خانواده برای والدینی که نمی توانند حضور فیزیکی داشته باشند .
ـ محدودیتها :
نبودن بینش صحیح در جامعه ، مدرسه ، خانواده پیرامون این قبیل از پژوهشها و عدم همکاری آنها با پژوهش ، محدودیت در ارتباط با منابع و اطلاعات پیرامون آموزش خانواده ، کم سواد بودن برخی از والدین برای پاسخ به سئوالات پرسشنامه ، محدودیت منابع خارجی ، نبود مکانی مناسب جهت آموزش خانواده و وجود اختلاف طبقاتی ، فرهنگی و تحصیلی زیاد بین مادران .
ـ کلید واژه ها :
آموزش خانواده ، آسیب های روانی اجتماعی ، نگرش ، اضطراب
ـ منابع کلیدی :
- الوندی ، محمد (1375) . بررسی تاثیر برنامه آموزش خانواده در نگرش مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر نسبت به فرزندان در شهر تهران . پایان نامه کارشناسی ارشد .
گاهی خندیدن آنقدر برای انسان عادی میشود که فراموش میکنیم، چقدر شگفتآور است. آیا تا به حال به این مساله فکر کردهاید که خنده چقدر میتواند در کنش و واکنش بدن سودمند باشد و آیا میدانید در هنگام خندیدن در بدن چه اتفاقی رخ میدهد؟
دانش روانشناسی، امروزه پی برده است که لبخند در زندگی ما از اهمیت به سزایی برخوردار است. لبخند و خنده هیچ عارضه جانبی مضری ندارد و حتی اگر نتواند بهخودی خود بیماری و فشارهای روحی را علاج کند، حداقل میتواند لحظات نگرانی بهوجود آمده از بیماری را برطرف سازد.
لبخند علاوه بر معکوس کردن مسیر بیماری و تامین سلامت، بهترین یخشکن در گردهماییهای اجتماعی است.
در سالهای اخیر دانشمندان سعی داشتند که فیزیولوژی خنده و اثرات پزشکی قابل اثباتش را آشکار کنند.
گروهی از این وحشت دارند که اگر زیاد بخندند و یا لبخند به لب داشته باشند، دیگران آنها را جدی نگیرند در حالی که باید بدانیم امروزه مشکل، خنده زیاد نیست، بلکه کمبود خنده است.
البته بایستی صادقانه خندید و شخصیت خود را نیز در نظر داشت.
خنده، آن گاه موثر و درمان بخش است که به موقع باشد و به شخصیت دیگران آسیب نرساند. خندههای بیمورد و تمسخرآمیز، انسان را غافل میکند و پرده سیاهی بر روی عوامل شادیآفرین دیگر میکشد.
خنده چیست؟
در واقع خنده یک برنامه است که کل سیستم بدن را درگیر میکند. ممکن است خنده در اثر گفتن یک مطلب خندهدار باشد که از عصب شنوایی ما شروع میشود، و یا ممکن است در اثر دیدن تصویرهای خندهدار و کمیک بوده و از چشمهایمان شروع شود.
دانستن این نکته میتواند جالب باشد که پیدایش خنده پیش از به وجود آمدن زبان و عمیقاً با پیدایش ما ارتباط دارد.
تأثیرات لبخند و خنده
لبخند زدن و خندیدن، نشانه داشتن شخصیتی دست و دلباز، اجتماعی و خوشقلب است. گر چه ما معمولاً خندیدن زیاد را با سبک سری یکی میدانیم ولی باید بدانیم که تغییراتی فراسوی سبک سری در جسم و بدن انسان به واسطه خندیدن و لبخند زدن بهوجود میآید که تظاهرات عینی آن شادمانی است که در این حالت تمام جسم تنظیم میشود و ذهن شفاف میگردد.
آسیب های روانی اینترنت
جهان از ریزترین ذراتش که تا به حال بشر توان دیدن آن را یافته تا دورترین کهکشان ها، نمونه بارزی از حرکت و پویایی است. پویایی نیاز به خلاقیت دارد. روزگاری پدران ما این خلاقیت را در رادیوهای ترانزیستوری شاهد بودند و امروز ما در دنیای دیجیتال. شاید هم فردا فرزندان ما در دنیای پرتوهای عجیب و غریب.
آنچه موجب تمایز میان عصر حاضر با سایر برگ های تاریخ زندگی بشر گردیده، فن آوری و تبادل اطلاعات می باشد و دنیای دیجیتال توان تبادل اطلاعات را بسیار افزایش داده است.
اگر بیش از ماهی ?? ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنکه کار خاصی جز پرسه زدن و چت کردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها کم کم بکاهید تا در یک برنامه زمان بندی سه ماهه دست کم نیمی از این زمان را کم کنید.
اینترنت جز فضایی مجازی چیز دیگری نیست. فضایی پر از خالی! اما همین دنیای مجازی آنقدر توانمند و انعطاف پذیر هست که ما را به آسانی با گل فروشی سر خیابان، FAST FOOD های بی محتوا و پرزرق و برق سطح شهر، مدرسه بچه ها، سایت های خبری و... متصل می کند. چه کسی فکر می کرد روزی فرا برسد که تنها با کلیک چند گزینه بتوان نامه ای را از یک نیمکره به نیمکره دیگر زمین آن هم در زمانی در حد دقیقه ارسال نمود؟ یا باقالی پلو با گوشت را از رستورانی در سطح شهر سفارش داد؟!
اینترنت از دیدگاه یک کاربر
اینترنت برای من به عنوان یک کاربر نیمه حرفه ای که دست کم ?? درصد کارهایم با رایانه انجام می شود، کاربردهای فراوانی دارد. مرا از آخرین داده ها و نتایج پژوهش های علمی آگاه می کند، دوستان قدیمی ام را به من دوباره نزدیک کرده، باعث شده دوستان زیادی از سراسر جهان پیدا کنم، سایت های هنری مورد علاقه ام را ببینم و حتی کتاب هایی که مایل به ترجمه آنها هستم را می توانم پیش از خرید بازبینی کنم. اما مسئله به همین جا پایان نمی پذیرد...
آسیب شناسی روانی
از زمانی که راهنمای تشخیصی- آماری اختلال های روانی( ویرایش تجدید نظر شده چهارم (DSM 4TR)) در سال 2000 به چاپ رسید، بحث پیرامون گنجاندن طبقه ای از اختلال های روانی با نام اختلال های سایبر CYBER قوت یافته است. پیش بینی های انجمن روان شناسی آمریکا به عنوان ناشر و گرد آورنده این راهنمای معتبر تشخیصی- آماری این است که در طی ده سال آینده با توجه به حجم کاربرد اینترنت و رایانه ها می توان در DSM5 و توسط علم روان شناسی به یافته ها و نتایج پژوهشی برای اعتبار بخشیدن به این طبقه از اختلال ها دسترسی پیدا کرد.
سایبر واژه ای است که برگردان آن به فارسی کمی مبهم است. سایبر یعنی علم فرمان. یعنی هوش مصنوعی و شاید از نظر اهل فن یعنی دنیای صفر و یک.
شاید کسانی را دیده باشید که همیشه در اینترنت در حال پرسه زدن هستند. گاهی دیگران را آزار می دهند- مثلاً با هک کردن یا چت کردن پی در پی آنها- یا خودشان را آزار می دهند مثلاً با بررسی پیاپی صندوق پست الکترونیکی یا بررسی وسواس گونه و اجباری سایت های غیراخلاقی و اصطلاحاً هرزه نگری. روزی پزشکی به من گفت: در زندگی به چند چیز علاقه دارم: اینترنت، تلفن همراه، ماهواره های مخابراتی و پزشکی. شاید در مورد این دوست، جابه جایی نقش های زندگی در اثر کاربرد و وابستگی بیش از اندازه به دنیای مجازی اتفاق افتاده باشد.
اختلال های روانی کاربرد نادرست اینترنت
1- وسواس های فکری- عملی
از ویژگی های برجسته وسواس ، عدم توانایی مهار رفتارها یا اندیشه های خاص است. برای مثال فردی که وسواس شست وشو دارد، نمی تواند میل به شست وشو را کنترل کند و گاهی تا ساعت ها مشغول شستن دست ها می شود. یا فردی که وسواس فکری دارد ساعت ها در رختخواب مشغول به هم بافتن آسمان و ریسمان است. اگر از فرد وسواسی بخواهیم عمل یا فکر وسواسی اش را کنار بگذارد دچار اضطراب شدیدی خواهد شد.
این اختلال را می توان در بررسی کردن های پی در پی پست الکترونیک (وسواس عملی) یا دل نگرانی از ONLINE نشدن یک دوست (وسواس فکری) مشاهده کرد.
2- هرزه نگری
پیشرفت ها و دگرگونی های زندگی بشری امروزه شتاب زیادی گرفته است. گام هایی را که عکاسی نگاتیو در طی صد سال آرام آرام برداشت، عکاسی دیجیتال ظرف پنج سال به تندی برداشته است. اگرچه دانه های نقره روی فیلم عکاسی هیچ گاه در مقابل پیکسل های یک عکس دیجیتال کم نخواهد آورد...
امروز به روز شدن فن آوری ها با سرعت زیادی صورت می پذیرد. در این میان اینترنت نه تنها توانسته در مدتی کوتاه عادت های خرید کردن، داده پردازی، تجارت و به طور کلی سطح زندگی ما را دچار دگرگونی کند، اصول و باورهای اخلاقی و حتی رفتار جنسی ما را هم دستخوش تغییر کرده است. کنترل والدین بر فرزندان به واسطه کمبود آگاهی والدین از رایانه ها و از سویی دیگر دسترسی آسان به انواع و اقسام سایت های غیراخلاقی تنها به اندازه زمان لازم برای تایپ یکHTTP://WWW........... ، موجب شده که سوءاستفاده از اینترنت کم کم رنگ و روی اختلال به خود بگیرد. اگرچه هرزه نگری یک کژکاری جنسی با تاریخچه طولانی است اما اینترنت اقدام به آن را آسان تر ساخته است. این کژکاری اغلب خود سرآغازی جهت ابتلا به سایر اختلال های جنسی مانند آزارگری، آزارخواهی، همجنس گرایی و... شناخته می شود.
3- آزارگری
آزارگری را شاید بتوان رفتار ضداجتماعی در دنیای سایبر نام نهاد. آیا تا به حال به واژه SPAM _ هرزنامه- که مثل مور و ملخ از دیوار صندوق های پست الکترونیکی بالا می روند برخورد کرده اید؟
SPAMها را امروزه اغلب اهالی دهکده جهانی به عنوان یک مزاحم می شناسد. حال اگر فردی مثل یک هرزنامه مزاحم خلوت شما در دنیای سایبر شود در واقع به آزارگری سایبرنتیک پرداخته است.
نتیجه گیری
به طور کلی دانش ما از آسیب های روانی ناشی از اینترنت هنوز به بازپروری و رشد و گسترش نیاز دارد. چرا که پژوهش ها و گزارش های تدوین شده و رسمی در این رابطه هنوز به سرعت سایر زمینه ها انجام و منتشر نمی شوند یا هنوز در مراحل اجرا قرار دارند. آنچه در این جا بیان گردید، پیش فرض هایی است که برای راهنمای تشخیصی آماری اختلال های روانی در نظر گرفته شده و توسط محافل علمی مطرح گردیده است. به یقین این طبقه بندی اولیه دستخوش دگرگونی هایی شده و طبقات تشخیصی فراوانی به آن اضافه خواهد شد و هر طبقه ای از اختلال های روانی هم نیازمند برنامه ریزی های درمانی خاص خود است. این درمان ها شامل روان درمانی و دارودرمانی است؛ که باید با ظرافت زیادی توسط متخصصین بهداشت روانی برای فرد به کار گرفته شود تا ارزش درمانی آن حفظ شود.
پیشگیری
هزینه پیشگیری در بُعد کلان اختصاص بودجه های پژوهشی دولتی و در بعد خرد، رعایت کردن نکات ایمنی توسط خود فرد است.برای جلوگیری از بروز هر نوع اختلال روانی و رفتاری ناشی از سوء کاربری اینترنت به موارد زیر توجه کنید:
1- ورود و خروج تان در اینترنت را تحت نظر بگیرید و از میزان آن اطلاع پیدا نمایید.
2- اگر بیش از ماهی 20 ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنکه کار خاصی جز پرسه زدن و چت کردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها کم کم بکاهید تا در یک برنامه زمان بندی سه ماهه دست کم نیمی از این زمان را کم کنید.
3- از اینترنت برای فعالیت های مفید مانند بررسی سایت های فرهنگی یا علمی هم استفاده کنید. اینترنت بیشتر جنبه کاری و تسهیل گری دارد تا تفریح و وقت گذرانی.
4- بیشتر از روزی دو بار EMAIL و فهرست دوست تان را چک نکنید.
5- مزاحم دیگران نشوید و حریم خصوصی آنها را زیر پا نگذارید.
6- برای همیشه دور سایت های غیراخلاقی را خط بکشید.
مشکلات روانی صرع (epilepsy)
مقدمه
اختلال یا از بین رفتن موقتی هشیاری که به صورت ناگهانی رخ میدهد و غالبا همراه با حرکات عضلانی که ممکن است به صورت حرکت کوچک پلکها ظاهر شود و یا با تکانهای خیلی شدید همراه باشد و تمام بدن را در برگیرد، اصطلاحا صرع نامیده میشود. به عبارت دیگر صرع عبارتست از تغییرات ناگهانی اختلاف پتانسیل بین داخل و خارج سلول عصبی و بر حسب نوع سلولی که در معرض این تغییر قرار میگیرد، تظاهرات بالینی گوناگونی به صورت تغییر در سطح هشیاری ، فعالیتهای حرکتی ، تغییرات رفتاری ، تغییرات حسی و سیستم عصبی خودکار ایجاد میشود. صرع انواع کوچک و سادهتر دیگری هم دارد.
طبقهبندی بین المللی صرع
حملات موضعی
• نوع ساده ، با علائم حرکتی ، حسی ، نباتی- عصبی یا هر سه.
• نوع پیچیده یا مرکب با علائم شناختی ، عاطفی ، روانی ـ حسی ، روانی ـ حرکتی و فرمهای مرکب.
• حملات موضعی که به طور ثانوی به صورت حمله تونیک ـ کلونیک عمومی درمیآیند.
حملات عمومی
دو طرفه ، متقارن بدون شروع موضعی ، که به صرع بزرگ گراندمال هم معروف است.
• حملات تونیک ـ کلونیک (صرع بزرگ)
• حملات تونیک
سببشناسی صرع
بطور کلی علل صرع را میتوان در دو گروه کلی زیر قرار داد:
• صرع اولیه (ایدیوپاتیک) ، که اختلال مشخصی در سیستم عصبی مرکزی وجود ندارد و اغلب زمینه ژنتیکی دارد.
• صرع ثانویه یا علامتی که با اختلال مشخص در سیستم عصبی مرکزی تعریف میگردد. در مجموع این دو گروه طیفی از ضربات ناگهانی سر ، عفونتها ، تومورهای مغزی ، اختلالات متابولیک مغز ، مشکلات زایمان و فاکتورهای ژنتیک را در بر میگیرند.
صرع بزرگ
یکی از شایعترین انواع حملات ناگهانی صرع میباشد که حمله بیشتر بدون هشدار شروع میشود و با از دست دادن ناگهانی هشیاری همراه است. در صرع بزرگ چند مرحله میتوان تشخیص داد. برخی از این حملات تشنجی از همان ابتدا فراگیر میشوند و برخی دیگر حاصل فراگیر شدن حملات موضعی میباشند. حملات فراگیر اولیه بدون هیچگونه نشانهای آغاز میشوند.
هر چند برخی از بیماران ممکن است گاهی ساعتها و روزها قبل از حمله احساسات و اختلالهای روانی و جسمی خاصی را تجربه کنند که به عوارض پیش نشانهای معروفند. این حملات معمولا 1 تا 3 دقیقه طول میکشد. پس از پایان حمله ، بیمار تا مدتی گیج بوده و ممکن است به خواب برود. پس از بیدار شدن تا مدتی ممکن است دچار سردرد عضلانی گردد.
عوارض روانی و بهداشت روانی صرع
از آنجا که صرع بهدلیل نوعی عارضه مغزی است، همین عارضه میتواند بر مناطق دیگر مغزی و یا روانی بیمار اثر گذاشته و نشانهها و حالات عاطفی مانند افسردگی ، اضطراب ، سستی ، وسواس ، عصبانیت ، حالات تهاجمی و مشکلات دیگری ایجاد نماید. مصرف داروهای ضدصرع نیز موجب بروز بعضی عوارض عاطفی، روانی و رفتاری میشود.
فنوباربیتال موجب پرتحرکی و بیقراری بچهها میشود و فنیتوئین اختلال تعادل میدهد. رفتار نامناسب والدین و دیگران نیز موجب مشکلات عاطفی این افراد میشود. به بیماران صرعی و خانوادههای آنان توصیه میشود با مشاهده چنین عوارضی با مشاور ، روانشناس بالینی یا روانپزشک مشاوره کنند.
درمان صرع
بطور کلی منظور از اهداف درمان در بیماران مبتلا به حملات تشنجی برطرف ساختن علت صرع ، جلوگیری از بروز حملات و برخورد با پیامدهای روانی ـ اجتماعی آن و برگشت بیمار به یک زندگی عادی میباشد.
کنترل با دارو
اساس کنترل حملات تشنجی درمان دارویی است. استفاده از داروهای ضد صرع ، تقریبا در 75% بیماران مصروع باعث کنترل شدن کامل یا کاهش دفعات و شدت بیماری میگردد. به این ترتیب هدف نهایی عبارت است از متوقف نمودن حملات تشنجی بیمار ، بدون این که در اعمال ذهنی طبیعی وی مشکلی ایجاد شود یا عوارض جانبی خطرناک عمومی ظاهر گردد.
تنظیم مسائل بهداشتی و فیزیکی بیمار
مسایل فیزیکی و بهداشتی فرد مبتلا به صرع شامل تنظیم ساعات خواب ، جلوگیری از محرومیت از خواب ، عدم مصرف مشروبات الکلی و تنظیم برنامه تغذیه روزانه بیمار که شامل مصرف غذاهای ساده ، میوهجات و سبزیجات به مقدار فراوان و جلوگیری از ایجاد یبوست در این بیماران میباشد. به علاوه رعایت اصول مراقبت از خود در اموری نظیر رانندگی ، کار ، شغل ، ورزش و... نیز باید از طرف فرد مصروع مورد توجه قرار گیرد.
تاریخچه آزمونهای رفتاری
اقدامات اولیه در ایجاد آزمونهای رفتاری
درست است که آزمونها مبدا تاریخی بسیار تازهای دارند، اندیشه شناخت انسانها و پیبردن به خصوصیات و ویژگیهای روانی و رفتاری افراد قدمت طولانی دارد. با توجه به تفاوتهای افراد و برآورد آنها ، دست زدن به آزمایشهای مختلف به این منظور را میتوان لابلای کتابهای مختلف مذهبی ، تاریخی و حتی ادبی پیدا کرد. در تورات کتاب آسمانی یهودیان آمده است: برای سرکوبی دشمنان فقط سربازانی را برگزین که بتوانند بدون خم کردن زانو ، از چشمه آب بنوشند.
شاگردان اصناف قرون وسطی میبایستی آزمایشهای متعددی را میگذراندند تا بتوانند به عنوان استاد در شغل خود شناخته شوند. هر چند تقریبا تا یک قرن پیش نه از روان سنجی حرف میزدند و نه از فنون مربوط به آزمونهای رفتاری ، اما عموما برای مقاصد خود ضوابط و شرایطی را در نظر میگرفتند که بیشباهت به روشها و رویههای فعلی آزمونهای رفتاری نیست.
ظهور روان شناسی تجربی و نقش موثر آن در ایجاد آزمونهای رفتاری
ریشه آزمونها با ریشه روان شناسی تجربی در هم آمیخته است. در واقع اولین قدمهایی که برای اندازهگیری مسائل رفتاری برداشته شده در آزمایشگاهها بوده است. میتوان گفت که ریشه این اقدامات و این تلاشهای روان سنجی نیز به قرن نوزده میرسد. اولین آزمایشگاه روان شناسی تجربی در سال 1879 توسط ویلهم و ونت در شهر لایپزیک آلمان تاسیس شد. میتوان ادعا کرد که آزمونهای رفتاری نیز در همین آزمایشگاه متولد یا بارور شدند.
فکر اندازه گیری صحیح پدیدههای رفتاری و روانی ، به ایجاد فنون مناسب و تهیه هنجارها ، همه اولین مرحله تهیه آزمونها را تشکیل میدادند. اولین تلاشهای آزمایشگاهی به بررسی فرآیندهای رفتاری و روانی تحقیقات و آزمایشات گالتون او را به اندازه گیری استعدادهای فردی هدایت کرد. کتاب او با عنوان انسان سنجی یا اندازه گیری تواناییهای مختلف انسان شهرت بسیاری پیدا کرد.
شروع واقعی آزمونهای روانی و رفتاری
در سال 1890 بود که اصطلاح تستهای رفتاری برای اولین بار وارد روان شناسی شد. این اصطلاح بطور غیر منتظره اشاعه پیدا کرد و در تمام زبانها معادلی برای آن بوجود آمد. در سال 1896 آلفردبینه و ویلیام هانری مقالهای در مجله روان شناسی منتشر کردند و در آن اثر آزمونهای موجود را که به نظر آنها فقط اعمال بسیار ساده و پایین ذهن را اندازه میگرفتند مورد انتقاد قرار دادند. آنها برای اندازهگیری استعدادهای واقعی ذهن ، آزمونهایی را که به رفتار زندگی واقعی نزدیکتر بود پیشنهاد کردند.
آزمونی که آلفرد بینه با هدف اندازه گیری هوش تهیه کرد، در واقع اولین سری آزمونهای روانی به معنای امروزی کلمه را تشکیل میدهد. این مقیاس که برای اولین بار در سال 1905 منتشر شد، به رغم نقایصی که دارد، تاریخ شروع واقعی آزمونهای روانی را نشان میدهد. این مقیاس از نظر اندازهگیری رشد ذهنی الهام بخش سایر روان شناسان و مولفان آینده بوده است. بر این اساس آلفرد بینه را پدر آزمونهای روانی نامیدهاند.
تکامل و گسترش آزمونهای رفتاری
اثر بینه و شکل تجدید نظر شده آن با عنوان آزمونهای استفرد - بینه بطور سریع و گستردهای در تمام کشورها نفوذ کرد و ترجمهها و انطباقهای متعددی از آن به عمل آمد. تا جنگ بین الملل اول ، جنبش تهیه آزمونهای رفتاری در بسیاری از کشورها مخصوصا در آمریکا رونق یافت. ثرندایک و ترمن ، ویپل ، فریمن ، کال واتیس از جمله روان شناسانی هستند که فعالانه در گسترش آن کوشیدهاند. به علاوه دو مرکز کاملا فعال ، یکی در دانشگاه کلمبیا واقع در نیویورک و دیگری در دانشگاه شیکاگو بوجود آمد. تعداد قابل ملاحظه کتابها و تحقیقات دوام استثنایی جنبش آزمونهای رفتاری را در این کشور به اثبات میرساند.
ایجاد آزمونهای گروهی
در سال 1917 قدم مهم دیگری در زمینه پیشرفت آزمونها برداشته شد و اما این قدم در مورد فنون اجرایی آزمونها بود. بدین ترتیب که آزمونهای روانی را به گروهی بر روی سربازان آمریکایی که در حال اعزام به اروپا برای شرکت درجنگ بودند اجرا کردند. البته این نوع آزمایش چندان تازگی نداشت. پیش از آن ثراندایک و ابینگهاوس کارهایی را در این زمینه انجام داده بودند. آزمونهای ارتش که در جریان جنگ بین الملل روم مورد تجدید نظر قرار گرفت و تکامل یافت نقطه شروع آزمونهای گروهی را تشکیل میدهد.
ایجاد آزمونهای شخصیت
آخرین مرحله تلاش در تهیه آزمونهای رفتاری مربوط به تهیه آزمونهای شخصیت بود که مساله را قدری پیچیدهتر و مستلزم بررسیهای عمیقتر مینمود. در آزمونهای شخصیت بیشتر جنبههای کاملا کیفی ، غیر شناختی ، ناپایدار و سیال رفتارهای فردی مورد مطالعه قرار میگیرد. با وجود اینکه حدود چهل سال از شروع ساخت آزمونهای شخصیت میگذرد، آزمونهای متعدد و کاملتری در این زمینه تهیه و عرضه شده است.
ظهور و روش جامعه سنجی
این روش در سال 1934 با انتشار کتابی از مورنو پزشک و فیلسوف رومانی که از سال 1925 به آمریکا مهاجرت کرده بود بوجود آمد. جامعه سنجی موجودیت خود را مدیون تحقیقی است که در حومه شهر وین به علت نزاع فراوان بین همسایگان انجام گرفته بود. این تحقیق توانسته بود افرادی را که برای بعضی مردم یا برای اکثریت مردم غیر قابل تحمل بودند تشخیص دهد. روش جامعه سنجی به بررسی رفتارهایی میپردازد که در داخل اجتماع و گروه معنی پیدا میکنند.
وضع کنونی آزمون های رفتاری
تحول روشهای تشخیص فردی از کارها و اقدامات مختلف شروع شده است و بتدریج توانسته است از چهار دیواری آزمایشگاه وارد زندگی واقعی شود. این روشها که ابتدا در مورد کودکان بکار رفتهاند، در حال حاضر رواج کامل پیدا کرده و برای گروههای سنی مختلف کاربرد پیدا کرده اند. توانستهاند جنبههای مختلفی از رفتار را مورد بررسی قرار دهند، به شیوههای کاملتری اجرا شوند و نقایص اولیه را تا حدودی رفع نمایند. این روشها از مدرسه و از موسسات تربیتی به زمینه کاملا متفاوت نفوذ کرده است. بطوری که امروزه در کلینیکهای پزشکی ، مشاوره ، سربازخانهها ، زندانها ، میادین ورزشی ، کارخانهها و مراکز استخدامی گسترش یافته و مورد استفاده قرار میگیرند.
تعادل و توازن در زندگی به چه معناست؟
دنیای پر استرس دنیایی است که تعادل و توازن در آن معنای کمتری دارد. زمانیکه فعالیتهای ما برخی پر رنگ ، برخی کم رنگ ، بدون رعایت هدفمندی انجام میگیرند، آنچه را که روی ما قرار میگیرد، یک زندگی شلوغ و سرسام آوری خواهد بود که شاید گاهی نتوانیم خود را در میان این همه شلوغ و پلوغی پیدا کنیم. تعادل و توازن به این معناست که هر چیزی در زندگی سر جای خودش قرار گرفته باشد، به همان اندازِه خود مورد توجه قرار گیرد نه کمتر و نه بیشتر. یک بعدی زندگی نکنیم، بطوری که جنبههای متعددی از زندگی ما فردی یک جنبه مشخص شود.
زمانی که فردی بر حسب علاقه خود روابط اجتماعیاش را مورد توجه بیشتری قرار میدهد و به عبارتی کل زندگی خود به تأمین نیازهای خود به روابط اجتماعی میگذراند، حتما از جنبههای دیگر کم خواهد آورد. مثل زن خانه داری که از رسیدگی به امور منزل باز میماند یا مردی که با قرارهای متعدد با دوستان و آشنایان موفقیت شغلی خود را به خطر میاندازد. تعادل و توازن داشتن یعنی استفاده از یک ترازوی فرضی برای اینکه هر چیزی را به همان اندازه که در زندگی نیاز هست بسنجیم.
عوامل بازدارنده تعادل و توازن
نداشتن اهداف مشخص
افرادی که هدفمند نیستند، هنوز اهداف دقیقی برای خود مشخص نکردهاند اغلب از این شاخه به آن شاخه میپرند. گاهی یک شاخه را محکم میچسبند و بعد از مدتی ترجیح میدهند از آن شاخه جدا شوند و به شاخه دیگری بچسبند. به این ترتیب آنچه در زندگی آنها صدمه جدی میبیند تعادل زندگی است و همین مسأله دشواری رسیدن به یک هدفمندی دقیق را سبب میشود.
نداشتن اطلاعات کافی
افرادی که اطلاعات کافی در حوزههای مختلف زندگی ندارند اغلب دچار بیتوازنی در زندگی میشوند. به عنوان مثال افرادی که اطلاعات کافی در زمینه فرآیند یادگیری ندارند و مثلا نمیدانند فقدان خواب کافی یادگیری را مختل خواهد ساخت، ممکن است ساعات خواب خود را کمتر کرده (کمتر از حد معمول و لازم برای بدن) و ساعات یادگیری را بالا ببرند.
نداشتن برنامه ریزی مناسب
وقتی فردی برنامه ریزی دقیق و منظمی برای امورات زندگی خود داشته باشد حتما با بیتوازنی روبرو خواهد شد. برنامه ریزی مناسب کمک خواهد کرد فرد بتواند فعالیتهای خود را نظم ببخشد و تعادلی در انجام آنها ایجاد کند به نحوی که یکی را فدای دیگری ننماید.
فقدان مسئولیت پذیری
افراد در قبال همه جنبه های زندگی خود مسئول هستند. مسئولیت پذیری فرد را به برقراری نظم در زندگی هدایت می کند و موجب می شود زندگی متعادلی برای فرد مهیا شود. فقدان مسئولیت پذیری به عنوان مثال در تربیت کودک موجب خواهد شد مادر به راحتی زمان مورد نیاز برای تربیت کودک خود را صرف فعالیتهای دیگر بکند.
عوامل ایجاد کننده تعادل و توازن
وضعیت فعلی خود را بررسی کنید
برای این منظور نگاهی به زندگی امروزه دیروز خود بیاندازید. ببینید چه کارهایی انجام دادهاید، چه زمانهایی را صرف هر کدام از این فعالیتها کردهاید؟ آیا زمان صرف شده برای هر فعالیت متناسب با نوع آن فعالیت بوده است؟ بدین ترتیب شما آگاهی بیشتری از نقاط فاقد توازن در زندگی خود کسب خواهید کرد. این بینش و آگاهی به شما کمک خواهد کرد نکات ضعف متعادل سازی زندگی خود را بهتر بشناسید و بدانید کدام جنبههایی از زندگی شما فدای دیگر جنبهها شده است.
اهداف خود را مشخص کنید.
داشتن اهداف روشن و دقیق بسیار اهمیت دارد. اهداف خود را شناسایی کنید و ارزش و امتیاز هر یک را مشخص کنید. به این ترتیب شما خواهید توانست آنها را الویت بندی کنید. میتوانید اهداف خود را دسته بندی کنید و معین کنید که هر کدام از علایق شما به کدام دسته از اهداف مرتبط هستند. مثلا میتوانید اهداف خود را به اهداف کوتاه مدت ، اهداف دراز مدت ، اهداف شخصی و اهداف اجتماعی تقسیم بندی کنید.
اهداف کوتاه مدت شامل اهداف زندگی روزمره شما میشود و همچنین اهدافی که در مدت زمان کمتری میتوانید به آنها برسید. مثل اهدافی که برای خود مشخص میکنید مثل رفتن به دیدار یک دوست ، موفقیت در امتحانات نوبت اول مدرسه و ... . اهداف دراز مدت شامل اهدافی هستند که با مقداری تأخیر قابل دسترس هستند. مثل هدف ورود به دانشگاه برای دانش آموز دوره راهنمایی تحصیلی. اهداف شخصی به اهداف خود فرد اطلاق میشود مثل برنامههایی برای تفریح و بازی ، بهداشت شخصی و ... . اهداف اجتماعی اهدافی هستند که در ارتباط با دیگران معنا پیدا میکنند مثل کارهایی که برای دیگران انجام میدهیم مثل کمک به یک دوست در مطالعه دروس برای آمادگی امتحانات پایان سال.
برنامه ریزی کنید.
همزمان با تنظیم اهداف برنامه ریزی برای رسیدن به آنها صورت میگیرد. بعد از آن فهرستی از اهداف خود را مشخص کریدی و به آنها الویت مناسب دادید متناسب با الویتی که به هر یک از آنها دادهاید و ارزش و اهمیتی که برای شما دارند و زمانی که نیاز دارند برنامه ریزی خود را شروع کنید. برای اهداف مهم و ضروری باید الویت بیشتری در برنامه ریزی قائل شوید. ابتدا برای تک تک اهداف خود همه گامهای لازم را مشخص کنید. سپس شروع کنید به عمل ساختن آنها.
علایق ، مسئولیتها و نیازمندیهای خود را بشناسید.
شناسائی زمینههای مورد علاقه ، مسئولیتهای فردی و نیازمندیها به فرد کمک میکند تا بتواند میان آنها تعادل لازم را برقرار کند. روشن است هر فرد بزرگسالی علاوه بر علایق ، یک سری مسئولیتهایی را داراست که ناچار است انجام آنها را بر عهده بگیرد. در کنار آنها یکسری نیازمندیهایی دارند که به ناچار در کار انجام مسئولیتها و رسیدن به علایق باید به آنها نیز توجه کند.
برای این منظور تصور کنید یک فرد متأهل و بزرگسالی که به عنوان پدر خانواده مسئولیت تأمین خانواده را به عهده دارد و علایق ورزشی دارد. یک فرد که به تعادل در زندگی میاندیشد، تمام ساعات خود را با ورزش پر میکند که از تأمین زندگی خانواده و مایحتاج آنها عقب بماند. چنین فردی با تعیین زمانی برای فعالیتهای ورزشی خود در کنار مسئولیت تأمین خانواده به نیازمندیهای بدنی و روانی خود نیز توجه دارد. افرادی که تمام اوقات خود را صرف علایق یا مسئولیتهای خود یا هر دو آنها میکنند، اما توجهی به تأمین نیازهای جسمی و روحی خود ندارد مثلا برای رسیدن به آرامش فکری و روانی برنامه نمیچینند یا تغذیه ندارند، چندان موفق نخواهند بود.
دوست ارجمندی در طی خواندن مطلب قبلی بنده نظری را در انتقاد از روانکاوی عنوان کردند که بسیار بجا و قابل پذیرش بود .
انتقادات و ایرادهای قابل ملاحظه ای برعلم روانکاوی وجود دارد .
[ من هنوز هم از روانکاوی به عنوان علم یاد می کنم ]
در سال 1975، سرپیتر مداوار، دانشمند انگلیسی ، برنده جایزه ی نوبل 1960 رشته ی پزشکی و فیزیولوژی ، طی مصاحبه ای اعلام کرد که فرضیه های روانکاوی بزرگترین حقه بازی ذهنی در قرن بیستم ، همچون ادعای وجود دایناسور در عصر جدید بوده است .
فردریک کروبنز که از منتقدان برجسته ی روانکاوی به شمار می رفت ، از عقاید روانکاوانه اش دست کشید و اظهار داشت که نه تنها ادعاهای روانکاوی ، بلکه هوش و ذکاوت فروید نیز افسانه ای بیش نبوده است .
به هر حال من خودم به شخصه با برآیندهای درمانی روانکاوی در حیطه ی پزشکی موافق نیستم . علی رغم اینکه برخی از نشانه های بیماری های درمان شده از جانب روانکاوی از جمله نشانه های تنی (جسمی) محسوب می شدند مانند (فلج های هیستریایی) و بعدها به سایر نشانه های مشخصآ روانی ، چون وسواس ، فوبی(هراس) ، و سرانجام بیماری های روان – تنی و دشواری های شخصیتی گسترش یافت.
و مطمئنآ هیچ پزشکی نمی تواند دارویی را بیابد که علی رغم بهبود بخشیدن جسم بتواند مسائل پیچیده و تو در توی شخصیت ، شوربختی ها ، عقده ها، احساس حقارت ، شکست و ناکامی را درمان کند .
اما با توجه به آنچه گفته شد ، باز هم من به موضوع درمان از طریق روانکاوی به دید تردید و شک می نگرم . چون تا آنجا که روانکاوی برای من توانسته جذاب و مسمر ثمر باشد در بعد نظری و ژرف کاوی های آن بوده . چون پاسخ بسیاری از مسائل پیچیده ی فلسفی را برای من به همراه داشت . به خصوص در تحلیل رویاها و کشف ضمیر پنهان. و همچنین ذهن خام مرا از موهومات و خرافات پاکسازی نمود .
اما باز اینکه می گویم روانکاوی در حوزه ی درمان کمرنگ است به خاطر این است که این علم بیشتر بر پایه ی تجربیات شخص متخصص استوار است تا یک قاعده و چارچوب انتظام یافته .
به نظر من درمان به وسیله ی روانکاوی مانند این است که بخواهیم کسی را به وسیله ی جامعه شناسی یا فلسفه درمان کنیم .
اما با همه ی این تفاسیر ، بنده برای این علم در شاخه ی نظری آن احترام و ارزش خاصی قائل بوده و به پاس کاوش ها و دستاوردهای نابی که در دل خویش جای داده سر تعظیم فرود می آورم .
منبع: www.bing.blogfa.com
اگر چه نویسندگان پیش از فروید واژه ی « ناخودآگاه » را به کار می بردند ، اما این واژه در آثار فروید معنایی کاملآ بدیع و مفهومی بسیار مهم و منحصر به فرد را شکل می دهد .
فروید میان دو نوع کاربرد واژه ی « ناخودآگاه » تنایز قرار می دهد.
نا خودآگاه به عنوان یک صفت صرفآ به فرآیندهای روانی اشاره دارد که موضوع توجهی خودآگاهانه در لحظه ای معین نیستند و ناخودآگاه به عنوان یک اسم مشخص کننده ی یکی از نظام های روانی است که فروید آن را در اولین نظریه ی خود در باره ساختار روانی ( مدل مکان نگارانه ) شرح داده بود . مطابق این نظریه روان به سه نظام یا سه ( منطقه ی روانی ) تقسیم می شود :
1- خودآگاه ( CS )
2- پیش آگاه ( PCS )
3- نا خودآگاه ( UCS )
نظام ناخودآگاه نظامی نیست که صرفآ در زمانی معین خارج از حوزه ی خودآگاهی قرار داشته باشد ، بلکه نظامی است که به طور ریشه ای به وسیله ی واپس زنی از خودآگاهی جدا شده است و از این رو نمی تواند بدون تغییر شکل به نظام خودآگاه – پیش آگاه وارد شود.
در دومین نظریه ی فروید درباره ی ساختار روانی ( نظریه ی ساختاری ) ذهن به سه « عمل گر » تقسیم می شود :
1- من 2- فرامن 3- نهاد
در این مدل هیچ کدام از عمل گرها معادل ناخودآگاه نیستند ، چون حتی من و فرامن نیز دارای بخش های ناخودآگاه هستند .
ژک لکان تا پیش از سال 1950 واژه ی « ناخودآگاه » را عمدتآ به شکل صفت به کار می برد و آثار اولیه ی او خصوصآ برای کسانی که با نوشته های فروید آشنا هستند ، غریب به نظر می رسد. با وجود این ، زمانی که لکان در دهه ی 1950 ( بازگشت به فروید ) خود را آغاز کرد ، این واژه هر چه بیشتر به صورت یک اسم ظاهر شد و لکان به طور فزاینده ای بر بدعت مفهوم فرویدی ناخودآگاه و این موضوع تأکید کرد که ناخودآگاه صرفآ در تقابل با خودآگاهی قرار ندارد ؛ ] شمار زیادی از اثرات روانی هستند که به دلیل نداشتن ویژگی های خودآگاهی کاملآ به گونه ای مشروع تحت عنوان ناخودآگاه نام گذاری شده اند ، با این حال ، هیچ نوع رابطه ای با ناخودآگاه در معنای فرویدی آن ندارد. [
لکان همچنین تأکید می کند که ناخودآگاه نمی تواند صرفآ معادل « آنچه واپس زده می شود » باشد .
او معتقد است مفهوم ناخودآگاه به نحو بدی از سوی اکثر پیروان فروید مورد سوء برداشت قرار گرفته است . آنها ناخودآگاه را به مکانی تقلیل داده اند که ( صرفآ جایگاه غرایز ) است . لکان در تقابل با این نوع تفکر مبتنی بر زیست شناسی معتقد است ( ناخودآگاه نه ازلی است و نه غریزی ) ؛ نا خودآگاه پیش از هر چیز زبان شناختی است . این موضوع در این عبارت مشهور لکان « ناخودآگاه همانند یک زبان ساختار یافته است » به گونه ای موجز بیان شده است .
تحلیل لکان از ناخودآگاه بر حسب ساختار هم زمانی ، مکمل ایده ی او درباره ی باز و بسته شدن ناخودآگاه در تپشی زمانمند است .
بعضی از روانکاوان با رویکرد زبان شناختی لکان به ناخودآگاه از این جهت که بیش از حد محدود کننده است و نیز به این دلیل که خود فروید صور ذهنی کلمه را از ناخودآگاه مستثنی کرده بود ، مخالف اند .
به هر حال لکان خود ، رویکرد زبان شناختی اش را واجد صلاحیت می داند و معتقد است ناخودآگاه به این دلیل ساختاری همانند زبان دارد که ( سرانجام زمانی فهمیده می شود که در آن بخش هایی از ناخودآگاه تبیین شود که با وارد شدن به کلمات سامان بندی شده اند )
لکان ناخودآگاه را به عنوان یک کلام نیز توصیف کرده است ؛ ( ناخودآگاه کلام دیگری بزرگ است )، این فرمول رازآمیز که بدل به یکی از مشهورترین گفته های لکان شده است می تواند به شیوه های مختلفی فهمیده شود . با این حال شاید مهم ترین معنای این گفته این باشد که « در ناخودآگاه باید تأثیرات گفتار را بر سوژه مشاهده کرد » ؛ به بیان دیگر ، ناخودآگاه اثرات دال بر سوژه است ، از این جهت که دال آن چیزی است که واپس زده می شود و در شکل بندی های ناخودآگاه ( سمپتوم ها ، طنزها ، کنش پریشی ها ، رویاها و ...) باز می گردد .
پس از این بد نیست اشاره ای هم به عقیده ی یونگ درباره ی ضمیر ناخودآگاه بیافکنیم .
یونگ ، گذشته از آنکه برای ضمیر ناخودآگاه و نقش آن در زندگی فرد اهمیتی قائل است که با عقیده ی فروید کاملآ تفاوت دارد ، وجود لایه ی دیگری را نیز در ناخودآگاهی انسان قائل است که آن را ناخودآگاهی جمعی یا ( ضمیر ناخودآگاه جمعی ) می خواند. این مفهوم در روانشناسی یونگ از اهمیت و اصالت خاصی برخوردار است و مورد بحث و انتقاد بسیاری از روانشناسان و روانکاوان قرار گرفته است . بسیاری از اندیشه مندان ، اگر هم اموری را که یونگ معلول و محصول ضمیر ناخودآگاه جمعی می داند باور داشته باشند ، توجیه و تعلیل او را در زمینه ی این مفهوم از لحاظ معیارها و موازین علمی در خور ایراد می دانند ...
منابع :
فرهنگ مقدماتی اصطلاحات روانکاوی لکانی ، ترجمه مهدی رفیع و مهدی پارسا ـ انتشارات گام نو
روان شناسی ضمیر ناخودآگاه نوشته کارل گوستاو یونگ ؛ ترجمه محمدعلی امیری - انتشارات علمی و فرهنگی
زندگی زناشویی خودرا با تغییر دیدگاهتان بهبود بخشید
داستان اینطور است که پیرمردی کنار نوه هایش نشسته بود و به آنها می گفت که در همه زندگی ها یک جنگ خیلی وحشتناک هست، جنگ بین دو گرگ. یکی از آنها شر است: یعنی ترس، عصبانیت، دشمنی، طمع، خودبینی و تکبر، ترحم به خود، دشمنی و خصومت، و فریب. آن دیگری خیر است: یعنی لذت، آرامش، فروتنی، اطمینان، بخشندگی و سخاوت، حقیقت، نجابت و ملایمت، و مهر و محبت.
یکی از نوه هایش پرسید، پدربزرگ، کدامیک از این گرگ ها در جنگ برنده می شوند؟ پدربزرگ به چشمان او خیره شد و جواب داد، آنی که بهش غذا بدهید.
این داستان کوتاه حقیقتی بسیار گسترده ژرف در خود دارد. این شما هستید که انتخاب می کنید که به کدام ویژگی ها، اعتقادات و ارزش ها توجه کنید. و آن خصوصیاتی که روی آنها تمرکز کنید، زندگی شما را از آن خود می کنند.
اگر بخواهید بطور مداوم روی مشکلات زندگی زناشویی تان متمرکز شوید، باعث میشود رابطه تان حتی بدتر از آنچه که واقعاً هست به نظر برسد.
اگر همیشه به اشتباهاتی که مرتکب شده اید و اینکه چقدر از همسرتان عصبانی و ناراحت هستید فکر کنید، عصبانیتتان بیشتر و بیشتر خواهد شد و خاطره های خوشی که با هم داشته اید را هم خراب می کند. وقتی این اتفاق می افتد، دیگر نمی توانید یک تصویر متعادل از زندگیتان ببینید.
هرچه انرژی بیشتری را صرف پرداختن به مسائل منفی زندگیتان صرف کنید، همه چیز بدتر و ناامیدانه تر به نظر خواهد رسید.
و وقتی به بخش منفی زندگیتان غذا می دهید، انرژی خلاقه تان یخ زده و از بین میرود. درنتیجه، دیگر توانایی کشف راه حل های یاری رساننده یا داشتن دیدگاهی تازه و بکر را نخواهید داشت.
با افکارتان، اعتقاداتتان، و رفتار و اعمالتان روی دیدگاهتان از واقعیت تاثیر می گذارید. به گفته کاترین مانسفیلد، برای تغییر رفتارمان، نه تنها باید به زندگی از یک دید متفاوت نگاه کنیم، بلکه زندگی هم خود، متفاوت خواهد شد.
ظاهر زندگی به این دلیل متفاوت می شود و تغییر می کند که رفتارها و عملکردهای خود ما تغییر کرده است.
در هر زمان، این شما هستید که تصمیم می گیرید، درمورد اتفاقات و رویدادهای زندگیتان و انسانهای درون آن، با چه دیدی نگاه کنید. این تعبیرها تجربه شما را از واقعیت شکل می دهد و بر ظرفیت شما در زندگی تاثیر می گذارد. همچنین بر انتظارات و توقعات شما در مورد زندگی اثر می کند.
وقتی انتخاب کنید که خصوصیاتی مثل محبت، صداقت، آرامش و لذت را در خودتان ایجاد کنید، این خصوصیات خیلی راحت زندگی و ازدواجتان را از این رو به آن رو خواهد کرد.
وقتی تصمیم می گیرید که حس خشونت، دشمنی، عصبانیت، حقه و نیرنگ و ترس را در زندگیتان کم کنید و از بین ببرید، انرژی بیشتری برای تولید راه حل های خلاقانه برای مشکلات زناشوییتان پیدا می کنید.
هرچه مثبت تر شوید، انرژی مثبت بیشتری به درون رابطه تان با همسرتان می آورید و وقتی این اتفاق می افتد، اتفاقات بسیار جالب و شگفت انگیز در زندگیتان روی خواهد داد.
نکات زیر می تواند به شما کمک کند که چطور به خودتان یاد بدهید که روی نقاط مثبت در ازدواج و زندگیتان تمرکز کنید:
1. هر روز وقت بگذارید و چیزهایی را که به خاطر آن در زندگیتان ممنون و شکرگذار هستید را لیست کنید. حتی چیزهای خیلی کوچکی که معمولاً نادیده گرفته می شوند مثل سه وعده غذایی که در روز می خورید، حمام داغ، گرما، یخچال و اجاق گاز، آب لوله کشی، امکانات پزشکی، و دوستانتان.
2. هر روز نقاط مثبت و ویژگی های مثبت همسرتان را به خودتان یادآور شوید. به خاطر بیاورید که اولین بار چه ویژگی همسرتان شما را به او جذب کرد. یادتان بیاورید که چطور همسرتان پایه های رشد و ترقی شما را بنا کرد و چقدر از این تجربه چیز یاد گرفته اید.
3. در دفتر خاطرت روزانه تان درمورد ویژگی ها مثبتی که درخودتان وجود دارد که می خواهید آنها را رشد داده و ارتقاء بخشید، بنویسید. اینها رفتارها، باورها، و ارزشهایی را شامل می شود که می خواهید روی آنها متمرکز شوید و می خواهید که رشد کرده و زندگیتان را در بر گیرد.
4. به کتابخانه یا کتابفروشی بروید و چند نمونه کتاب و CD الهام بخش خریداری کنید. هر روز وقت بگذارید و این کتاب ها را مطالعه کنید یا به این نوارها گوش دهید. مطمئناً بسیار مثبت، اثربخش و الهام بخش خواهند بود.
5. وقت کمتری را با دوستان یا اعضای خانواده تان که افرادی منفی باف هستند و جز حس ناامیدی و افسردگی چیزی به شما نمی دهند، بگذرانید. این افراد که انرژی مثبت شما را می گیرند و از بین می برند، مثل خون آشام هستند. درعوض سعی کنید دوستان جدید پیدا کنید که برایتان مثبت، حمایت کننده و نیروبخش باشند.